مورد اول: در مورد اهمیت زبان مادری در کنار زبانهای غالب
بیزبانگی یا چندزبانگی؟
امروزه مهاجرت و تحصیل در مدارس بینالمللی و یا چند زبانه باعث شده که آموزش کودک به زبانی غیر از زبان مادریاش صورت بگیرد. فاصله گرفتن کودک با زبان مادری پدیدهای است که بسیاری از والدین با آن روبهرو هستند. فرزندانِ فارسی زبانانی که در اروپا یا امریکا بزرگ میشوند و درس میخوانند معمولا فارسی ضعیفتری نسبت به همسالان خود در ایران دارند. فرزندان اقوامی که در پایتخت و یا شهرهایی غیر از سرزمین مادری خود درس میخوانند بهمرور با زبان مادری خود فاصله میگیرند.
تقریر: سپیده سیاوشی

ضعف در زبان مادری تنها یک ضعف زبانی نیست. بلکه پیامدهایی همچون فاصله گرفتن با والدین، غریبه بودن نسبت به جمع همسالانِ مسلط به آن زبان و نداشتن ارتباط با فرهنگ سرزمین مادری را در پی دارد. برای برخی افراد، این موضوع دغدغه بهحساب میآید و به دنبال هرچه کمتر کردن این فاصله هستند و برای برخی چندان مسئله مهمی بهشمار نمیآید. اما چرا باید به این موضوع توجه کرد؟
اهمیت زبان مادری
بسیاری از کودکان بهدلایل مختلف در فرهنگ و کشوری غیر از سرزمین مادری خود زندگی و تحصیل میکنند. از طرف دیگر روند جهانیشدن، رقابت و تلاش برای دستیابی به فرصتهای تحصیلی و شغلی در کشورهای پیشرفته هم باعث شده که کودکان، حتی در کشور خود وارد مدارس بینالمللی شوند و به این ترتیب با زبان مادری خود هرچه بیشتر فاصله بگیرند. با توجه به لزوم آموزش زبان مادری، مدارس، امروزه تلاش میکنند ساعاتی را به آن اختصاص دهند اما زبانِ غالب که اکثر اوقات زبانی قدرتمندتر است، بهمرور، زبان مادری را بهحاشیه میبرد.
تحقیقات بسیاری نشان میدهند که تسلط به زبان مادری به رشد خلاقیت و نیز یادگیری به زبانی دیگر بسیار کمک میکند. مهارتهایی همچون درک مطلب، تحلیل موضوعات و سپیدخوانی (درک مطالبی که بهطور مستقیم در یک متن و یا گفتگو مطرح نشدهاند) در زبان دوم در دانشآموزانی که زبان مادری خود را بهتر میدانند پیشرفت سریعتری دارد. در واقع زبان مادری در یادگیری این مهارتها مانند یک پیش زمینه در ذهن عمل میکند. کودک با تطبیق موضوعات، میان زبان دوم و زبان مادریاش به درک و کشف میرسد.

یکی از اشتباهات رایج در والدین مهاجر و یا والدینی که فرزند خود را در مدارس چندزبانه ثبت نام میکنند، صحبت کردن با کودک به زبان غالب محیط است. زبانی که خود والدین در آن کامل و گویشور نیستند. این موضوع باعث ضعف کودک در زبانآموزی میشود و برخلاف انتظار در هیچ یک از زبانها (نه زبان مادری و نه زبان غالب محیط) کامل نخواهد بود
زبان، ابزار تفکر و احساس است. نداشتن این ابزار بهطور مناسب، منجر به ضعف مهارتهای اجتماعی و ارتباطی کودک میشود. پایه قوی در زبان مادری باعث میشود که دانشآموز زبانهای دیگر را هم سریعتر بیاموزد. در واقع زبان مادری بستری را در ذهن فراهم میکند که زبانهای دیگر در مقایسه با آن تحلیل و آموخته میشوند.
راههایی برای تقویت زبان مادری
با کودک بهوسیله زبان مادری ارتباط برقرار کنید. اگر کودک در محیط و یا کشوری به دنیا آمده که زبانی متفاوت با زبان مادری شما دارد از همان سنین ابتدایی و پیش از زبان باز کردن با او به زبان خود صحبت کنید، برای او لالایی و آواز بخوانید و با زبان مادری با او بازی کنید. ریشه درخت زبان از همان موقع در ذهن کودک شکل میگیرد.
اگر در سنین بالاترِ کودک وارد محیط جدید شدهاید در کنار زبان جدید ارتباط با زبان مادری را حفظ کنید. کودکان در محیط مدرسه و بازی، در ارتباط با همسالان و از طریق رسانهها، زبان دوم را میآموزند، پس شما با او تنها به زبان مادری صحبت کنید. فراگیری (acquisition) بسیار عمیقتر و سریعتر از یادگیری (learning) رخ میدهد. اگر در سنین پایینتر و بهطور پیوسته، کودک در معرض زبان مادری خود باشد بدون صرف انرژی و یا برنامهای خاص آن را فرا میگیرد.
به حرف زدن اکتفا نکنید
اگر تنها مکالمه به زبانی را یاد بگیریم روند زبانآموزی کامل پیش نمیرود و بعد از مدتی متوقف میشود. برای پیشرفت در زبان مادری، لازم است که خواندن و نوشتن هم آموخته شود. خواندن نه تنها به غنیسازی واژگان و دستور کودک کمک میکند بلکه پلی است برای ارتباط با فرهنگ و دستیابی به منابع مختلف؛
در کنار آموزش به زبان دوم، سوادآموزی به زبان مادری باید به صورت مدون با کتب و متدهای ساده آغاز شود. برخی از مدارس ساعاتی برای آموزش زبان مادری در نظر میگیرند که بهتر است در محیط خانه هم این آموزش با کتابخوانی و قصهگویی ادامه پیدا کند.
منابع مختلف در اختیار داشته باشید
یادگیری زبان مادری ممکن است با بزرگتر شدن و غرق شدن بیشتر کودک در فرهنگ و محیط جدید، اهمیت کمتری پیدا کند و یا متوقف شود. این منظور بهتر است در سنین مختلف، منابع خواندنی متناسب با سن و همچنین کتب با موضوعات مختلف، همواره در قفسه کتابها جا داشته باشد.
عامل دیگری که میتواند به پیوستگی ارتباط با زبان مادری کمک کند، ارتباط والدین و اطرافیان با آن زبان است. کتاب خواندنِ والدین، مشوق کودکان برای خواندن بیشتر است.
آموختن زبان مادری در کنار زبان غالب که میتواند زبانی بینالمللی و یا زبان ملی و معیار باشد، بسیار مهم است. تسلط کودک به زبان مادری به رشد خلاقیت، درک شناختی و مهارتهای اجتماعی او کمک بسیاری میکند و ارتباط او را با فرهنگ سرزمین خود حفظ میکند.
زبان، ابزار درک و بیان ایدهها و احساسات است و از طریق آن ارتباط انسان با جهان پیرامون خود تعریف میشود. در دنیای امروزِ آموزش که دانشآموزان تشویق به آموختن زبانهای قدرتمند (از لحاظ اجتماعی) میشوند، حفظ ارتباط با زبان مادری میتواند منجر به درک بسیاری از پدیدههای میانفرهنگی و خلاقیت دانشآموز در بیان ایدههای جدید شود. از طرف دیگر، نقش والدین در روند آموزش و رشد کودک فعال بوده و به مرور زمان این ارتباط کمرنگ نخواهد شد.
(سایت میدان)
مورد دوم: تکنیکزدگی آموزش؛ تعلیم ناقص و منهای تربیت
تقریر: محمد صادق ترابزاده، پژوهشگر هسته عدالتپژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (علیه السلام)

” 12 کلاس، درس خواندیم اما کاری بلد نیستیم! مدرسه به شما چه یاد داده؟ این همه کلاس و واحد درسی گذراندیم اما نه انگلیسی و نه عربی، هیچ یک را یاد نگرفتیم. یادش بخیر شاید از کل مدرسه، ماکت ساختمانی را که با تخته سهلا در کلاس فنی و حرفهای درست کردیم، بهعنوان خاطرهای از یادگیری به ذهن داشته باشم. امروز هم که بزرگ شدهایم، برای تعویض یک لامپ یا قفل درب، باید تعمیرکار را خبر کنیم. واقعا ما در مدرسه چه میکردیم؟! گاهی از این برنامههای تلویزیونی را میبینیم که در گزارش یا مناظرهای، میپرسند: “شما از مثلثات یا دیفرانسیل و انتگرال در کجای زندگیتان استفاده کردهاید؟” بعد همه میخندیم و حسرت میخوریم
اولیاء، نگران آینده فرزندان خویش هستند. از اینکه در مدرسه، مهارتی یاد بگیرند خرسند میشوند و اساسا مدرسهِ موفق را مدرسهای میدانند که مهارتی یاد میدهد. مدارس الگو و موفق، مدارسی دیده میشوند که آزمایشگاه و کارگاههای خوبی دارند یا کارهای عملی جدی دارند. از مدارس غربزده تا مسجد مدرسهها، از رشتههای نظری در متوسطه تا دبستان و حتی مهدهای کودک، از کلاسهای علوم تا کلاسهای ریاضی و ادبیات فارسی، حتی تا دانشگاهها، همه دنبال مهارت هستند.
برنامه تلویزیونی پرسشگر، جریانات انقلابی در آموزش و پرورش، وزیر و مسئولان وزارتخانه، رئیس جمهور، نخبگان آموزشی، آموزش در فضای بینالملل و حتی آموزش 2030 نیز به دنبال مهارتآموزی هستند. بسیاری از نیروهای کار در بازار کار ایران، نیروی کار ساده و فاقد مهارتی هستند که عموماً در معرض استخر بیکاری، شغلهای ساده و کم درآمد و خدمات حمایتی پایین هستند؛ شأن اجتماعی پایینی دارند و فقر را در خانواده خویش، بازتولید میکنند.
نوزدهمین پرسش مهر ریاست جمهوری برای سال تحصیلی 97-98، آن است که پارسال چه مهارتهایی را در نظام تعلیم و تربیت آموختید؟ کدام مربی و معلم بیشترین نقش را در مهارت آموزی بهشما داشته است؟ به کدام مهارت برای آینده کشورتان نیاز بیشتری دارید و برای زندگی شما مفیدتر بوده است؟ جناب آقای حسینی (سرپرست وزارت آموزش و پرورش) در کنگره ملیِ این پرسش مهر در تیرماه 1398، مهارتهای فنیوحرفهای را یک سیاست جدی در آموزش و پرورش میداند و بیان میکند که ظرفیت تقریبی 35 درصدی هنرستانها و کارودانش، در برنامه ششم به 50 درصد خواهد رسید.
هدایت تحصیلی بهسمت رشتههای هنرستان و کاردانش (که ظرفیتش تقریبا تکمیل است)، مسابقات گوناگون مهارتی، توسعه دروس فنی در متوسطه، طرح خوداتکاییِ مدارس شبانهروزی، ایران مهارت، سمپاد مهارتی و … همگی در پی تقویت مهارت هستند. آموزشگاههای خصوصی، عموماً در حال آموزش رباتیک، چرتکه، زبان و امثال آن هستند.
مرگ بر تکنیک زدگی
حال در هژمونی مهارتآموزی و تا حدی سلطه مهارتآموزی بر تعلیم و تربیت، باید فریادی بلند سرداد و خفتگان را از این ظلم و بیعدالتی برحذر داشت که (مرگ بر مهارت؛ مرگ بر تکنیک زدگی)؛
قطعا نگارنده نیز با مهارتآموزی موافق است، آنرا جذاب میداند و نیازی از نیازهای اساسی کشور تلقی میکند. توسعه آنرا لازم و عمق بخشی به آنرا ضرورت می داند. اما نگارنده با سلطه مهارتآموزی بر تعلیم و تربیت، قطعا مخالف است و بهتر است این سوال را طرح کنیم که «تعلیم و تربیت، یعنی مهارت آموزی؟ و چقدر از تعلیم و تربیت باید به مهارت اختصاص یابد؟» آیا رسالت تعلیم و تربیت، تولید نیروی کار ماهر برای صاحبان ثروت و قدرت است؟ آیا رسالت تعلیم و تربیت، تکبعدی کردن انسانها ذیل شعار تخصصگرایی و مهارتآموزی است؟ آیا انسانها غیر از بُعد شغل و معاش، بُعد دیگری نیز در ساحتهای انسانی خویش دارند؟
در فضایی که ظرفیت هنرستان و کارودانش تکمیل میشود و رشته علوم تجربی، عمده داوطلبان رشتههای نظری را بهسوی خویش جلب میکند، و در عین حال، این رشتهها به شغل، درآمد و اعتبار اجتماعی دست مییابند، آنگاه است که رشتههای علوم انسانی و علوم پایه که زیربنای پیشرفت یک جامعه هستند، از حیث کمی و کیفی دچار ضعف میشوند. در عین حال، در پرتو تجلیات آموزش 2030، کشورها ضمن تربیت نیروی کار ماهر، امکان مهاجرت نیروی کار را نیز فراهم میکنند تا در یک بازی نابرابر و بهدلیل مشکلات اقتصادیِ کشورهای جنوب، این افراد برای معاش بهتر بهسوی کشورهای شمال حرکت کنند تا با شعار «جهانی شدن» نیروی کاری برای نظام سرمایهداری شوند.
آنگاه است که کشورها از دو حیث راهبردی ضربه میخورند: اولا با هزینه خود، نیروی کار ماهر برای کشورهای دیگر تربیت کرده و خود از آن، بهره کمی خواهند برد چراکه بهترینها در مکانیسم حاکمیت پول، به سوی مشتری پولدار میروند. ثانیا علوم انسانی و پایه که زیرساخت پیشرفت کشورها هستند، دچار تضعیف میشوند.
*کشوری که دغدغهاش، پرورش دانشمندان نیست و بهجای آن، صرفا میخواهد نیروی کار ماهر تولید کند، عاقبتی جز نوکری دانشمندان دیگر کشورها را نخواهد دید*
اما از همه اینها مهمتر، ضربه سنگینی است که به تعادل تربیتی در نظام تعلیم و تربیت کشورها وارد میشود و انسان صرفا از زاویه اقتصاد و بهرهکشی به آموزش وارد میشود و ساحتهای چندگانه تربیتیاش، مغفول میماند. داشتن مهارت، خوب و ضروری است؛ کشور به تکنسین و نیروی کار ماهر نیاز دارد؛ اساساً دروس، تا حد ممکن باید بهسمت یادگیری پیش روند تا حافظه محوری و سبک تدریس باید مبتنی بر امکان اعمال آموخته در حیات انسانی باشد، اما باید در کنار این مطلب توجه داشت که انسان باید برای زندگی و حیات طیبه پرورش یابد.
پس لازم است ضمن آموختن مهارتهای فنی و شغلی، مهارتهای اجتماعی آموخته، دانش عمومی کسب کند، تحت تربیت و پرورش قرار گیرد، «انسان» تربیت شود و نهایتاً نیز ساختار کلان اقتصادی اجتماعی باید بهسویی باشد که تربیتشدگان نظام آموزشی کشور، مهرههای نظام سرمایهداری نشوند.
باید بدانیم که جریان گفتگوی بینالمللی در حوزه آموزش بهتدریج در هزاره جدید به سمت هماهنگی با جریان گفتگوی بین المللی در حوزه توسعه رفت. به عبارت دیگر به تدریج کشورها در جریان توسعه هزاره، متوجه شدند که بدون توجه به بافت اجتماعی ملل، امکان پیاده سازی برنامه های توسعه ای وجود ندارد و لذا در آموزش 2030، محور و پاشنه آشیل توسعه پایدار را «آموزش» معرفی کردند.
از آنجا بود که آموزش در متن توسعه تعریف شد تا از مسیر تغییر در سبک زندگی، فرهنگ، باورها و دانش جوامع، آنها را سنگ زیرین چرخهای توسعه جهانی و در کام سرمایهداری قرار دهند. باید نگران شد وقتی که آموزش 2030 بر مهارتافزایی تأکید میکند.
باید نگران شد وقتی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، برای تعامل با فنی و حرفهای به مذاکره بر میخیزد. باید نگران شد وقتی برای اعتبارسنجی مدارک علمی کشور، ما را هم وارد فرایند تدوین کنوانسیون جهانی میکنند تا با پای خودمان، به استقبال نبایدها برویم. باید نگران شد که وجه مشترک همه جریانات آموزشی در کشور، مهارتافزایی شده است و انقلابی و ضد انقلابی به این سو میروند. باید نگران شد که وقتی نمایشگاه سالانه مدارس غیردولتی در مصلای امام خمینی رحمهالله علیه برگزار میشود، مدارس افتخار خویش را به مهارت آموزیها، محصولات و دست ساختههایشان پیوند میزنند.
باید نگران بود و در کنار مهارتافزایی، عمق نظری علم را بالا برد. باید نگران بود و در کنار مهارتافزایی، ایمان و آداب حیات اجتماعی سالم را آموزش داد. باید نگران بود و در کنار مهارت، هویت ملی را تقویت کرد و عدالتخواهی و استکبارستیزی را سرلوحه خواست دانشآموزان کرد. باید نگران بود و انسان هایی برای جامعه خود تربیت کرد.
گویی سالهاست که همگی، خودِ واقعی را بهدست فراموشی سپردهایم. منزلت نظام آموزشی، دانشآموزان و معلمان را فراموش کردهایم و از یاد بردیم که رسالتی جهانی داریم. کشوری که دغدغهاش، پرورش دانشمندان نیست و بهجای آن، صرفا میخواهد نیروی کار ماهر تولید کند، عاقبتی جز نوکری دانشمندان دیگر کشورها را نخواهد دید.
(خبرگزاری مهر)
نقل نوشتارها لزوما بهمعنای تائید دیدگاههای نویسندگان نیست بلکه برای مطالعه و تأمل مخاطبان محترم است.