علیرضا احمددوست
یکی بود یکی نبود / غیر از خدا هیچی نبود / زیر این تاق کبود / نه ستاره / نه سرود
اکثر شاعران و نویسندگان و هنرمندان نامی ایرانی در زمینهی ادبیات کودک، کارنامه درخشانی ندارند. آنها یا بطور کلی به این حیطه توجه چندانی نشان ندادند و یا جسته گریخته به گونهای نه چندان جدی و حتی بعضا بیکمترین میل و انگیزهای و تنها از روی اتفاق، آثاری پدید آوردهاند. در این میان، انگشتشماری مانند احمد شاملو با خلق آثاری ارزشمند در ادبیات کودک _ جدای از اینکه آثارشان در حافظهها ماندگار شده _ چشماندازی برای نسل نویسندگان پس از خود گشوده و در این مسیر چراغ راه آیندگان شدهاند. برخلاف آن دسته از شاعران و نویسندگان کمرمق و بیعلاقه به ژانر کودک، برای شاملو کودک یک مساله جدی تلقی میشود. نه موردی از روی رفع خستگی، تفنن و من باب سرگرمی. کیفیت و کمیت آثار شاعر گواه این مدعاست.
«راز عشق و سر صحرا نریزین
اشک تون شوره تو دریا نریزین»
از فعالیتهای شاملو در این زمینه میتوان به کتابهای «خروس زری، پیرهن پری»، «ملکهی سایهها»، «هفت کلاغون»، «بزک زنگوله پا»، «بارون» «قصهی دخترهای ننه دریا»، «پریا»، «قصهی خاله سوسکه»، «قصه دروازهی بخت»، «افسانههای کوچک چینی»، «افسانههای هفتاد و دو ملت برای کودکان»، «چه شد که دوستم داشتند»، « قصههای بابام»، «یل و اژدها» اشاره کرد. از دیگر فعالیتهای شاعر در این زمینه ضبط صفحه و نوار کاست به کوشش کانون پرورش فکری برای علاقهمند کردن کودکان به ادبیات و همچنین آماده کردن چندین نوار قصه با متن در سالهای پایانی عمر، برای کودکان ایرانی مهاجر در کشورهای دیگر به منظور جلب توجه این کودکان به زبان مادری است.
«در این روز دبستان بسته / و خش خش نخستین برف سنگین بار / بر آدمک سرد باغچه / در این روز بی امتیاز / تنها / مگر / یکی کودک بودن »
تلاش و تداوم شاملو در عرصه کودک و خلق و زایش اشعار کودکانهاش، بیگمان حکایت از دغدغهی درونی شاعر و نشان از ناخودآگاه کودکانه وی دارد، دغدغهای که تا پایان عمر او را رها نمیکند. اینکه احمد شاملو با یک صبغه سیاسی، اجتماعی و روشنفکری و با آن شخصیت و سیمای جدی و سبک فاخر و پرطمطراق ادبیاش، به ادبیات کودک قدم میگذارد و در این راه درخشان نیز ظاهر میشود موردی حیرتانگیز است. بیگمان زندگی شاعر در دوره کودکی و حوادث مرتبط به آن، در شکلگیری یک چنین اتفاقی بسیار مهم و تاثیرگذار است. شاملو یک شاعر تک بعدی نیست و هیچ محدودیتی در این مسیر نتوانسته در برابر حرکت و جهشهای خلاقانهی فکری او مقاومت کند. حتی شاملو با اینکه یک شاعر سیاسی اجتماعی تمام عیار است اما بازتاب نگاهش به عدالتخواهی از حصار دیدگاههای تنگ ایدئولوژیستی فراتر میرود. تخیل ژرف و بهرهگیری از نمادهای شخصی و تصویرسازیهای خلاقانه، بههمراه انکار نکردن بعد فانتزی جهان ذهنی کودک، مانع از آن میشود که اشعار وی شعارگونه شده و یا به رنگ بیشتر تولیدات ادبیات چپ در آید. از طرفی تجربههای تلخ دوره کودکی شاعر هم بهانهای به دست نمیدهد که او را به ورطهی بدبینی و تنگنظریهایی هدایت کند که خودآگاه و ناخودآگاه از پی آن ذهن و روان کودک نیز به سمت مغاکی تیره و تار سوق داده شود .
«خورشید خانوم بفرمایین/ ازون بالا بیایین پایین/ ما ظلم و نفله کردیم / آزادی رو قبله کردیم / از وقتی خلق پا شد / زندگی مال ما شد / از شادی سیر نمیشیم / دیگه اسیر نمیشیم».
کودکی شاملو نابسامان بود. به خاطر شغل پدر و رفتار تند و ناسازگارش با ضوابط نظامیگری دائما از شهری دورافتاده به شهری گمنام منتقل میشدند، دوران تحصیلش در خاش، مشهد، طبس، زاهدان، بیرجند، تهران، گرگان و ترکمن صحرا تا سوم دبیرستان نیمهتمام رها میشود. به همین دلیل نتوانست درست و حسابی درس بخواند و تا بیست و یک سالگی هنوز شاگرد مدرسه بود. از ده سالگی مینوشت ولی پدر و مادرش با مشاهده دست نوشتههایش او را تنبیه میکنند: «به جای نوشتن این چرت و پرتها درس بخوان». خودش میگوید بزرگتر که شدم تمام تنم از کتک خوردن کبود بود ولی باز کتاب میخواندم. یکی دیگر از حسرتهایش نواختن موسیقی بود در شهر مشهد دو دختر ارمنی در همسایگیشان پیانو مینواختند. مجذوب دل و جان باختهی نوای پیانو، سالها در نواختن موسیقی حسرت به دل میماند. چندی از حوادث دوران کودکی و نوجوانی وی تا جایی تلخ و سنگین و منحصر به فرداست که برای شاعر تا پایان عمر فراموشی و خلاصی از آن ممکن نمیشود. در نوجوانی چریکهای فرقهی دموکرات او و پدرش را چشم بسته جلوی جوخهی اعدام نگه میدارند و پس از دو ساعت به علت تردید فرمانده در شلیک و پادرمیانی یکی دیگر از فرماندهان رهایشان میکنند. از محرومیتهای او در دورهی کودکی و از دویدن به همراه خواهرش بر روی ریگزارهای سخت خاش برای رسیدن به سراب گرفته تا ضبط منظرهی دردناکی از حضور اتفاقی وی در مراسم شلاق خوردن یک سرباز به دست هم قطار خودش…کودک شش ساله را با هیچ تمهیدی نتوانستند تا پاسی از شب از گریه کردن و فریاد زدن باز دارند، تا اینکه بالاخره با دو سیلی پدر ساکت میشود و به خواب میرود.
«در پنج سالگی / بادیه در کف / در ریگزار عریان به دنبال نقش سراب میدویدم / پیشاپیش خواهرم که هنوز / با جذبه ی کهربایی مرد / بیگانه بود / نخستینبار که در برابر چشمانم هابیل مغموم از خویشتن تازیانه خورد شش ساله بودم»
وجه ممتاز و برجستهی شاعر که اهمیت و جلوهی دو چندانی به کار وی میدهد در این است: شاملو به عنوان بنیانگذار «شعر سپید» با همهی هم و غماش در پیشبرد جریان شعر پسانیمایی و با تمام چالشهای پیش رو در راه شناخت امکانها و ظرفیتهای جدید ادبیات نوگرا، از کودک و ادبیات کودک به هیچ عنوان غفلت نمیورزد و کوشش و تجربهای از این دست را نه رها میکند و نه به فراموشی میسپرد. عجیبتر اینکه شاملو با آن احاطهی کمنظیرش بر ادبیات قدیم و جدید، دانش و تسلطش به متون ادبی کهن و بهرهگیری از زبان آرکائیک و تلفیق ترکیبات پیچیدهی زبانی به همراه طرحافکنی شیوهی نوینی در موسیقی و ضربآهنگ شعری و دیگر ابداعات و عادتهای سبکی خود، باز هم به طرزی ماهرانه و معجزهآسا میتواند در قلمرو کودک از ذهن و زبان فاخر و شگردهای پیچیدهی سبکی و فرمالیستی خود فاصله بگیرد و از رهگذر هموزن و هماندازهکردن تخیل و اندیشه و زبان خود با زبان و جهان کودکانه به شکل تاثیرگذاری با کودک ارتباط برقرار کند. او حتی برخلاف روال درونی و از ریتم و شکل افتادهی موسیقایی اشعار خود، با بکارگیری یک زبان به شدت موزون و مسحورکننده در شعر کودک موفق میشود که آثار و نمونههایی همپایهی دیگر شاهکارهای شعری خود خلق کند. این جزئی از نبوغ ادبی شاعر «قطعنامه»، «دشنه در دیس» و «ابراهیم در آتش» است که هم به شیوهی پیچیدهی شعر شاملویی، عبارات و قطعاتی از جنس «شیراهنکوه مردی چنین عاشق، میدان خونین سرنوشت، به پاشنه آشیل در نوشت» را برای خیل مخاطبان بزرگسال خود خلق میکند و هم اینکه با یک چرخش ذهنی و زبانی برای کودکان نیز به زبانی ساده و زلال و آهنگین ترانههای کودکانه سر میدهد:
«بارون میاد جرجر / رو پشت بوم هاجر / هاجر عروسی داره / تاج خروسی داره / هاجر ناز قندی / یه چیزی بگم نخندی …»
پریا از معروفترین و اثرگذارترین شعر ها در طول چند دههی اخیر است، یک شعر بلند و روایی به زبان عامیانه و محبوب و به یادماندنی در حافظهی نسلها و الهامبخش بسیاری از هنرمندان که بارها در قالبهای هنری متنوع از دکلمه و آواز تا رقص و اپرا در داخل و خارج به اجرا در آمده است. پریا در سال 1332 سروده شده است. سال سرایش شعر مهم است از این جهت که همهی شعرهای او در این هنگامه و بحبوحه و حتی عاشقانههای او با حوادث اجتماعی سیاسی گره خورده و در همهی اشعار او نمود دارد. پریا به فاطی ابطحی کوچک و رقص معصومانهی عروسکهای شعرش تقدیم شده است. شعر به گونهایست که شاملو انگار دارد قصهای برای کودک تعریف میکند. همخوانی و هماهنگی کلمات شعر با ذهنیت و عوالم کودکانه یکی از عوامل موفقیت این شعر است. شاملو در شعر پریا به دنبال ساختن یک دنیای خیلی قشنگ، رویایی و پر از شادی و نشاط نیست. او به جای خلق یک دنیای دروغین میخواهد کودک را از خواب خرگوشی درآورد و آمده که جهان ذهنی او را بهم بریزد. شاعر قصد دارد دنیا را با همان خار و مار و گرگ و شغال(بعضی از نمادهای ترسآور در ذهن کودک) و با همه زشتی و زیباییاش به کودکان نشان دهد. او دارد به پریا این دختری که در افسانه و خیال زندگی میکند از سلطهی شب و دیو سخن میگوید تا چشم او را به روی این دنیای واقعی باز کند.
«دنیای ما قصه نبود / پیغوم سر بسه نبود، دنیای ما عیونه، هر کی میخواد بدونه، دنیای ما خار داره، بیابوناش مار داره، هر کی باهاش کار داره / دلش خبردار داره / دنیای ما بزرگه پر از شغال و گرگه»
یکی از ترجمههای ماندگار شاعر ترجمه شازده کوچولو اثر جاودانهی آنتوان دو سنت اگزوپری است که شاملو به تأسی از وی کتاب را به دو بچه دوستداشتنی بزرگسال تقدیم میکند. این اثر با نوع نگرش شاملوی مبارز و عدالتخواه همخوانی ندارد و طبیعتا این روشنفکر سوسیالیست عدالتخواه نیز آن را باید متعلق به احساسات رمانتیک و خصلتهای بورژوازی رشدیافته در نظام سرمایهداری و امپریالیسم جهانی به حساب میآورد.
در این کتاب اصلا مبارزهای در کار نیست نه مبارزهی طبقاتی، نه مبارزه علیه ظلم و ستم. با همهی اینها برای شاملو، شازده کوچولو اثری عمیق و زیباست. شازده کوچولو تنها بایک معیار مسائل را میسنجد؛ با معیار عشق. او همه چیز را با عشق اندازه میگیرد. گلش را، روباه را، انسانهای پیرامونش را و حتی ماری که او را نیش میزند. شازده کوچولو یک مسیح کوچک است که از آسمان به زمین میآید. عشقی که در شازده کوچولو به چشم میخورد همان عشق انسانیست که یکی از آرمانهای بلند شاعر را در برمیگیرد. شازده کوچولو نماد عشق خواهی شاعر است.
پایان- مرداد1402