معرفی رمان نوجوان: سفر به سرزمینهای غریب
نویسنده: صبا عنایتی
سفر به سرزمینهای غریب، رمانی تاریخی و زنمحور، نوشته سونیا نمر برنده جایزه اتصالات است. شیوه روایت کتاب را با سفرنامه ابنبطوطه، جهانگرد مراکشی قرن 14هم میلادی، مقایسه کردهاند. قهرمان کتاب، قمر، دختر جوان فلسطینی است که در نزدیکی روستایی بدون نام و نشان، پای کوهی دورافتاده، در میانه مسیر سفرِ پدر و مادرش به روستای پدری به دنیا میآید و انگار چگونه دنیا آمدنش، چگونه زیستنش را رقم میزند. کودکیاش را درهمان روستا میگذراند. روستایی که گرفتار نفرینی رازآلود شده است: هیچ دختری در آنجا به دنیا نمیآید. مادر قمر که در ابتدا به عنوان غریبهای بدیمن پا به روستا میگذارد، در نهایت به عنوان قدیس به خاک سپرده میشود و پدرش چندی بعد از مرگ همسرش، اندوه را تاب نمیآورد و به او میپیوندد. بعد از این، قمر در طول داستان بارها و بارها مرگ و دوری عزیزان را تجربه میکند و غم هیچگاه دامن او را رها نمیکند. در جایی از داستان خودش به این نکته اشاره میکند که هر سفری که میرود، اتفاق ناگواری به دنبالش میآید. شاید بتوان گفت این عصاره قصه قمر است، قصهای درباره سفر، اندوه و ادامه دادن. در هر فصل کتاب ما قمری تازه میبینیم و سفری تازه. از دختری روستایی که برای فرار از ازدواج با حاکم شهر به قدس میرود تا بردهای که همنشین شاهزاده مصر میشود، از دزدی دریایی در طوفان تا زنی آرام در ردای یک کتابفروش که عاشق میشود و کودکی را مهمان این جهان میکند. داستان قمر داستان زندگی است. چه سفر بکنیم یا نه، در زندگی بسیار از دست میدهیم و بسیار در طوفانها گرفتار میشویم اما برای ادامه دادن ناچاریم که بگذریم آنگونه که قمر میگذرد. قمر از همنشینی با عزیزانش لذت میبرد اما میداند که باید عبور کند. زندگی کردن برای او چیزی فراتر از مکانها و آدمهاست، زندگی کردن یعنی رفتن و گذاشتن گذشتهها در گذشته.
بسیار ممکن است که خواندن این کتاب شما را به یاد قصههای هزار و یک شب بیندازد. در فصلهایی از کتاب، قمر قصهگو به خوبی شهرزاد دل راهزنان و شاهزادگان را نرم میکند و خویش را از مهلکه میراند. اما کتاب در کلیت خود نیز یک قصه است و عناصر قصههای فولکلور را به همراه دارد. کتاب یک روند خطی دارد با شروع و پایانی مشخص. توصیفات نویسنده از فضاهای شهری با فرهنگ هر ملیت گره خورده است. قمر در هند فیل سوار میشود و ساری میپوشد و کوچههای سرپوشیده طنجه او را به یاد بازار قدس میاندازند و در دلش زمزمهکنان میگوید: تو چقدر دوری فلسطین! این عبارت چهار کلمهای انگار عبارت رمزی است در میان واژگان بیشمار کتاب. انگار سونیا بغض و حسرت هفتاد سالهای را به زبان قمر جاری میکند. به اینجا که میرسیم شک میکنیم به اینکه داستان اصلی داستان قمر است یا داستان کودکان فلسطینی که خیلی زود یتیم میشوند و خیلی زود یاد میگیرند که باید به از دست دادنها و گذرکردنها عادت کنند چرا که هر روز، روز تازهای برای جنگیدن و داغدیدن است. داستان میتواند داستان یک آرزو باشد. برای کودکانی که در بزرگترین زندان سرپوشیده دنیا به دنیا میآیند و زندگی میکنند، چه چیزی خیالانگیزتر از سفر!
ماجرای تولد کتاب نیز داستانی شورانگیز است. سونیا در ابتدای کتاب تعریف میکند که برای سفری پژوهشی به مراکش میرود و آنجا استادی سالخورده را ملاقات میکند. استاد پاکتی مملو از کاغذهای قدیمی را نشان سونیا میدهد که مردی در خانهای ساحلی آنها را یافته است. این برگهها دستنوشتههای زنی فلسطینی بودند که در زیر شنهای دریای مراکش پنهان شده بودند. این دستنوشتهها هیزمهای آتش قصه قمر میشوند.
اگر از من بپرسید که زنها در فلسطین چرا کتاب مینویسند، میگویم برای پر کردن حفرهی دل دنیا. جهان اکنون ما، بیآنکه بداند، صدای زن فلسطینی را کم دارد. ما در صفحههای نمایش برزگ و کوچمان مردان فلسطینی را دیدهایم که میجنگند، مردان فلسطینی که قطعنامهها را امضا میکنند، مردان فلسطینی که جایزه میگیرند، اما زنها در کنار بدنهای بیجان کودکانشان میمیرند. سونیا نمر یک نویسندهی زن فلسطینی است که دست دختر کوچکی به نام قمر را میگیرد و از بین صفحههای کتابش صدای او را به ما میرساند. در روزهایی که قمر به جای همه ما دختران خاورمیانهای شهر به شهر زمین را میچشد، سفر کردن آنقدرها هم آسان نیست اما سفر برای قمر معنای زندگی است. او نمیداند اگر با شتر بیابان را نپیماید یا با کشتی در پوشش یک مرد دزد دریایی به دل آب نزند، چگونه باید سنگینی بار هستی را تحمل کند. قمر، دختر جوان عرب کتاب سفر به سرزمینهای غریب، برخلاف جهانی که در آن زیست میکنیم، کمابیش تجربیاتی انسانی را از سر میگذراند و همانطور که قصه پیش میرود از فضای روستای زنستیزانهی خاندان پدری رها میشود و به عنوان زنی آزاد از فلسطین تا هند سفر میکند. اما از آنجا که نویسنده نمیخواهد ارتباط ما را با واقعیت قطع کند و تصمیم گرفته قصهای درباره زنی در همین جهان بگوید، در خلال قصه اشاراتی به محدودیتهای زن شرقی دارد. هر چند دختر کتاب سونیا نمر در اعصار گذشته زندگی میکند اما نمر نمیخواهد برای ما تاریخ را روایت کند. او مانند بسیاری از نویسندگان دیگر، در تاریخ، مکانی را برمیگزیند تا قصهاش را از قید مکان برهاند. او از زمانهای دور میگوید، آنقدر دور که بعد مکان بیمعنا مینماید و هر مکانی میتواند قصه را ممکن کند. سونیا برای دختران از امید مینویسد، بر اهمیت دانش تکیه میکند و آنها را به تماشای جهان سوق میدهد. من خرسندم که نشر ادامه (واحد کودک و نوجوان نشر اطراف)، خواندن نسخه فارسی این کتاب را با ترجمه قاسم فتحی برای نوجوانان میسر کرده است. اما اگر شما از دوره نوجوانی خود گذر کردهاید، باز هم میتوانید مخاطب این کتاب باشید. من باور دارم که ما در هر لحظه میتوانیم به نوجوانی برگردیم، زیرا نوجوانی نیز مانند مکانهای قصهها، لامکان و در دسترس ماست.