جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بلند خوانی «نمایشنامه آرش» در رباط کریم

چهارمین کارگاه باغ بیدار در نیمه‌ی دوم تیر‌ماه، در شهر رباط‌کریم برگزار شد. دانش آموزان متوسطه‌‌ی دوم در این کارگاه شرکت کردند و ما با آن‌ها یک نمایشنامه از بهرام بیضایی به نام آرش را خواندیم. این کارگاه به دو مناسبت برگزار شد.

اولین مناسبت سیزده‌ام تیرماه تقدیس ایزد باران است. ایرانیان باستان هر روز از ماه را به نامی می‌نامیدند، و روزی را که با نام آن ماه یکی می‌شد با آیینی خاص تقدیس می‌کردند. در گاهشماری ایرانی روز سیزدهم تیر ماه «تیر روز» نامیده شده و ایرانیان این روز را به نام «جشن تیرگان» گرامی می‌داشتند. در این روز ایزد تیشتر (فرشته باران/ ستاره شباهنگ یا شعرای یمانی) تقدیس می‌شده تا به‌واسطه‌ او که رب‌النوع باران است، ابرهای باران‌زا در دل گرمای تیرماه به حرکت درآیند و زمین از خشکسالی دور بماند. بعد از این توضیحات «کتاب یکی بود و یکی نبود، هرمزد بود و اهریمن نبود» به نگارش مهرک علی صابونچی و تصویرگری آرزو یاغلی از نشر کودک چشمه معرفی و به کتابخانه اهدا شد.

دومین مناسبت که آن هم به سیزده‌ام تیرماه برمیگردد، یاد آرش‌کمان‌گیر است. مطابق تاریخ سنتی ایرانیان، تیر روز (۱۳ تیر) روز کمان کشیدن آرش کمانگیر و پرتاب تیر از فراز البرز به یاری اسپندارمذ است تا از این طریق، مرز کشور ایران تعیین شود. گفتنی است به گزارش ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه»، تیرگان روز بزرگداشت جایگاه نویسندگان در ایران باستان نیز  بوده‌ است. چرا که ستاره تیشتر را با سیاره تیر یا عطارد برابر می‌دانستند و عطارد در کیهان‌شناسی قدیم، دبیر فلک یا نویسنده آسمان خطاب می‌شده است.

عمده‌ی زمان کارگاه به خوانش نمایشنامه آرش، اثر بهرام بیضایی گذشت.

البته ما متوجه بودیم که ممکن است کتاب تا حدی برای بچه‌ها سنگین باشد چرا که واژگان بعضاً ناآشنایی داشت. اما ما ترجیح دادیم به این نمایشنامه که یک درام گیرا بود و شخصیت پردازی کاملی از آرش و سایر شخصیت‌های داستان داشت، بپردازیم. ما داستان اصلی کتاب را روایت کردیم  و بخش هایی از کتاب را با بچه‌ها خواندیم. همچنین بخش‌هایی که مشکل بود را با کمک ایشان  معنا کردیم. خوشبختانه اعضای کارگاه از کتاب و داستان آرش استقبال و در بحث مشارکت کردند. با همۀ اینها باغ بیدار تلاش می‌کند در آینده یک بازنویسی مناسب نوجوانان از کار بهرام بیضایی ارائه دهد. 

میان ایران و توران سال‌ها جنگ و ستیز بود. در نبردی که میان افراسیاب تورانی و منوچهر شاهنشاه ایران در گرفت، سپاه ایران در مازندران به تنگنا افتاد. عاقبت دو طرف به آشتی رضا دادند و برای آن که مرز دو کشور روشن شود و ستیزه از میان برخیزد پذیرفتند تا از مازندران تیری به جانب خاور پرتاب کنند و هرجا تیر فرود آمد همان‌جا مرز دو کشور باشد و هیچ یک از دو کشور از آن فراتر نروند.

به روایت بیضایی بعد از این شرط چند دستگی در سپاه ایران ایجاد می‌شود. بعضی‌ها حاضر نیستند که وارد این بازی شوند. پهلوانانی هستند که  نمیخواهند تیر را پرتاب کنند زیرا فکر میکنند که چنین کاری برای آنها ننگ و بدنامی می‌آورد. اما سردار سپاه ایران (به روایتی سام) فکر میکند که انجام این کار لازم است و ما شکستی خوردیم و نباید شکستی روی شکست دیگر تجربه کنیم. به دلایل گوناگون (که بسیار خواندنی است) وظیفه بر دوش آرش گذاشته میشود. آرش طبق گفتۀ بیضایی یک ستوربان ساده است و پهلوانی نمی‌داند و دست تقدیر او را برگزیده است. بعضی از سپاه ایران  به او نسبت خیانت می‌دهند؛ این بخش از داستان نیز بسیار خواندنی است.

در هر حال  آرش تیروکمان برداشته و بر قلۀ کوه دماوند می‌آید تا با تقدیر خود مواجه شود. او به نیروی خداداد تیر را از شست رها کرده  و خود بی‌جان بر زمین می‌اوفتد. هرمزد، خدای بزرگ، به فرشتۀ باد فرمان می دهد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می‌رود و از کوه و دره و دشت می‌گذرد تا نیمروز درکنار رود جیحون بر ريشۀ درخت گردویی که بزرگ‌تر از آن در عالم نیست بنشیند.

«… و من مردمی را می‌شناسم که هنوز می‌گویند آرش بازخواهد گشت.»

لینک کوتاه مطلب:

https://alefbayefarda.ir/?p=4063

مطالب مرتبط

باغ بیدار
محمد ابراهیم خانی

معرفی کتاب جمجمک برگ خزون

نویسنده: نفیسه حکمت   کتاب «جمجمک برگ خزون» نوشتهٔ محمد هادی محمدی، اثری برجسته در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان است. این کتاب در قالب

ادامه مطلب »