نگاهی به کتاب دایان راویچ
نویسنده: علی رضایی
«درس بزرگ این داستان آن است که نباید به میلیاردرها اجازه خرید دموکراسی را داد. آنها بیگمان در تلاش برای انجام چنین کاری هستند، با اینحال قدرت پولشان میتواند از آرای مردم شکست بخورد.ایستادگی همین است. شهروندانی که ناپدید نمیشوند. هیچکس به آنها دستمزد نمیدهد اما آنها با عشق به فرزندانشان، عشق به آموزش، پایبندی به جامعهشان، تعهد به دموکراسی و به باور به ارزشهای مدرسههای دولتی، انگیزه پیدا میکنند. این شهروندان خریدنی نیستند. کارمزدی یا فروشی نیستند. آنها داوودهایی هستند که هرگز نا امید نمیشوند و با دست خالی، جالوت را شکست خواهند داد».
اینها آخرین جملات از کتاب «مقاومت در برابر خصوصی سازی و تلاش برای نجات مدارس دولتی: تجربه آمریکا» از خانم دایان راویچ است که سال 2020 در آمریکا انتشار یافت. این کتاب در همان سال به همت آقایان: آرمان و مهدی بهلولی و محمدرضا نیکنژاد به فارسی ترجمه شد و توسط نشر شیرازه در ایران به چاپ رسید.
دایان راویچ استاد دانشگاه و تحلیلگر حوزه آموزش عمومی است که سالهاست علیه خصوصی شدن آموزش فعالیت میکند. او در مقالات و کتابهای خود از تجربه اشتباه خصوصیسازی آموزش در ایالات آمریکا میگوید و شرحی تفصیلی از جزییات و عواقب آن ارائه میدهد. دایان راویچ علاوه بر پژوهشگری سابقه حضور در نهادهای مهم آموزش و پرورشی در دولت آمریکا را دارد و از سال 1991 تا 1993 معاون وزیر آموزش و پرورش این کشور بوده است. او در این کتاب که نام اصلی آن «قتل جالوت» است از دستاوردهای منتقدان نظام آموزش و پرورش آمریکا در دو دهه اخیر میگوید. راویچ در صفحات اولیه این کتاب میگوید:
«هدف مدرسههای دولتی، برانگیختن دانشآموزان به اندیشیدن و رفتار کردن همچون شهروندان یک جامعه دموکراتیک است؛ کسانی که آمادهاند نقش خودشان را در بهتر ساختن جامعه برای همگان ایفاء کنند. مدرسههای دولتی از آن مردماند و نه از آن کارآفرینان و شرکتهای زنجیرهای. مدرسههای دولتی از آن همه ما هستند. ما از دست دادن آنها را نمیپذیریم…. قهرمانان این نبرد در میان ما و در برابر اخلالگران شرکتی، ایستادهاند. بارها شده است که این ایستادگی، پیروز شده است. آنها بیپروا سخن گفتند. سازماندهی کردند و رأی دادند. من در این کتاب دستاوردهایشان را پاس خواهم داشت».
نویسنده در فصل اول کتاب با عنوان «اخلال، اصلاح نیست»، تغییرات سه دهه اخیر در نظام آموزش و پرورش در آمریکا را اخلال میداند و معتقد است که باید آنها را نه «اصلاحگران»، بلکه «اخلالگران» نامید. راویچ در همان ابتدا به مخاطب یادآور میشود که اصلاحگران نظام آموزش و پرورش آمریکا بیش از دو دهه، با اعتماد به نفس بالا درباره پایان دادن به مشکلات آزاردهنده آموزش و پرورش و بالا بردن سطح کیفیت آموزشها وعده دادند ولی با گذشت این همه سال در همه زمینههای ادعا شده شکست خوردند. آنها با وجود همه حمایتهای سیاسی و اقتصادی دولت فدرال آمریکا و سرمایهداران ایالتی و محلی و نهادهای خیریهای و هر آنچه که برای تبلیغ علیه مدارس دولتی لازم بود، در نهایت پوچ از آب در آمدند. هیچ یک از وعدههایشان درست از آب در نیامد. اصلاحگران با داوری بر اساس سنجههای برگزیده خودشان شکست خوردند. او در فصلهای بعدی گزارشی تاریخی از آغاز تلاشها برای خصوصیسازی نظام آموزش و پرورش در آمریکا ارائه میدهد و از ایده مدارس اجارهای یا چارتری انتقاد میکند. اینکه پیمانکاران آموزش و پرورش، چطور زمینه و بستر آموزش «آزمون بنیاد» و مدارس «گزینش محور» را فراهم کردند. در بخشی از کتاب آمده است:
«اخلالگران به آموزش و پرورش به مثابه فعالیتی بنگاهی مینگرند که باید سنجهپذیر بوده و بازدهی سرمایه را به دنبال داشته باشد. آنها بنگاههای تجاری جدید را تشویق میکنند که پا به بازار آموزش بگذارند. بنابراین مدرسهها که زمانی صرفاً همچون نهادهای یاددهی و یادگیری دیده میشدند، از سوی شرکتها و کارفرمایان به عنوان اماکن تجارت و سود، بازبینی شدند. به هرحال در فروش آزمونها، سختافزار، نرمافزار، پیشرفت حرفهای، برنامه درسی نوین، راههای بررسی و بهرهگیری از دادهها و خدمات مشاورهای برای همه این موارد، پولی برای بدست آوردن هست. در بازگشایی مدارس اجارهای زنجیرهای، خرید املاک تحت یک نام و اجاره دادن به مدرسه اجارهای دیگر، تاسیس شرکتهای مرتبط برای فراهم سازی کالا و خدمات به مدارس اجارهای و بهرهگیریهای دیگر از مدارس…. سود مالی قابل توجهی دیده میشود. همایشهای پیاپی برپا میشود تا مدارس دریابند که چگونه سرمایهگذاران سهام میتوانند در صنعت آموزش سود بیشتری ببرند. نتیجه اینکه بسیاری یادگرفتهاند که چگونه از بودجههای آموزش و پرورش و امکانات دولتی آن پول درآورند، در حالی که آموزگار نیستند. در این روند آموزگاران، در هر روز، چندین و چند بار به کلاس میروند و این کارشان را فقط برای دریافت میانگین حقوقی که خیلی کمتر از همتایان خودشان است، انجام میدهند».
راویچ در فصل چهارم کتاب توضیحاتی درباره ایستادگی در برابر خصوصیسازی مدارس میدهد. او معتقد است همه کسانی که به طور مستقیم با آموزش و پرورش ارتباط دارند، همچون آموزگاران، مدیران، دانشآموزان، والدین، پژوهشگران، دانشآموختگان مدارس دولتی و همه شهروندانی که مدارس دولتی و حق بر آموزش و عدالت آموزشی را به عنوان سنگ بنای اساسی یک جامعه دموکراتیک به رسمیت میشناسند، از این سیاستها در آموزش و پرورش ضربه خواهند خورد. پس همه باید:
1- با خصوصیسازی و واگذاری مدارسی دولتی به پیمانکاران آموزشی مخالفت کنند؛
2- به آزمونگیریهای افراطی و سوء استفاده از مفهوم رقابت، امتیاز و اعتبار ندهند؛
3- در همه زمینهها به جایگاه شغل معلمی احترام بگذارند و برای افزایش دستمزد و امکانات آنها تلاش کنند؛
4- برای افزایش بودجه مدارس دولتی تلاش کنند؛
5- به وظیفه اصلی مدارس که ایجاد و فراهم کردن بستری برای تجربه یادگیری و یاددهی است، توجه و تاکید جدی داشته باشند.
6- نیاز دانشآموزان را به نظریات و منافع سیاستمداران و هوا و هوس نیکوکاران ترجیح دهند؛
7- اینکه تامین رفاه دانشآموزان، به ویژه نیازهای مسکن مناسب، بهداشت و درمان و فضاهای امن زندگی، تاثیر بیشتری از نوع مدرسه بر زندگی و آموزششان دارد را فراموش نکنند.
او همچنین درباره انحراف یا اشتباه مدعیان جنبش اصلاحگری در نظام آموزش و پرورش میگوید:
«جنبش اخلالگری اساساً یک جنبش نیست. بلکه وانمود میکند که یک جنبش است. خیال باطلی است که توسط نخبگان و ثروتمندان ایجاد شده است. هیچ جنبش اجتماعی در آمریکا بر سخاوت و رهبری ثروتمندترین شهروندانش تکیه نداشته است. جنبشهای اجتماعی واقعی را مردم عادی و نه نخبگان قدرتمند، میسازند. همانگونه که مایکل ادواردز مامور اجرایی پیشین بنیاد فورد در کتاب هوشمندانهاش «تغییر کوچک؛ چرا کسب و کار دنیا را نجات نخواهد داد» نوشت: جار و جنجالی که پیرامون سرمایهداری نیکوکارانه وجود دارد فراتر از تواناییهایش برای تولید نتیجههای واقعی است… همواره بخشهایی از زندگی بودهاند که ما به عمد از آنها در برابر محاسبات کوتهفکرانه رقابت، قیمت، سود و هزینه محافظت میکنیم. همچون خانوادهها و انجمنهای اجتماعیمان. ولی در عجله برای خصوصیسازی و تجاریسازی فعالیت و کنش اجتماعی، این خطر وجود دارد که این خط قرمزها از بین بروند… چرا افراد ثروتمند و مشهور باید تصمیم بگیرند که مدرسهها چگونه باید اصلاح شوند، یا چه نوع داروهایی با قیمتهای قابل پرداخت برای فقیران تولید شوند، یا کدام گروههای جامعه مدنی برای کارشان تأمین مالی شوند؟…. تغییر شکل اجتماعی کاری نیست که بر عهده نیروهای بازار یا توهمات میلیاردرها گذاشته شود».
دایان راویچ معتقد است جهان امروز به آنان که بیش از همه پول دارند تعظیم میکند. آنان به دلیل ثروت سرشارشان نفوذی بیاندازه بر تصمیمات عمومی دارند. این برای دموکراسی، این مفهوم بنیادی که ما مردم با آن فرمانروایان خودمان را انتخاب میکنیم و هر فرد تنها یک رای دارد، بسیار فاسدهکننده است. تا زمانی که میلیاردرها، مدیران صندوقهای مالی و متحدانشان در حال بذل و بخشش پول باشند، کسانی برای گرفتن آن به صف خواهند شد. اما معاملات آنها را نمیتوان با یک جنبش اجتماعی اشتباه گرفت. او با اشاره به آمارها و روند طی شده در آمریکا، تجربه خصوصیسازی را یک تجربه شکستخورده میداند و میگوید:
«این جنبش اخلال از درون در حال فروپاشی است. هیچ یک از افکار آن موفق نبوده است. به هیچ کدام از وعدههایش نرسید. هر ابتکاری به خرج داد شکست خورد و تمام پیروزیهایش زودگذر بود. بیشترشان موفقیتهایی خیالی و حاصل از روابط عمومی و بازاریابی هستند. جنبش اخلال به نقطه فرسودگی ذهنی و اخلاقی رسیده است. بیشتر پیروانش کارمندان حقوق بگیر هستند. سوخت این جنبش پول است».
ترجمه و انتشار این کتاب در ایران که روند خصوصیسازی آموزش و پرورش در آن، سرعت و وسعتی عجیب و کنترل نشده پیدا کرده است، اتفاق مهم و جالبی بود، اما کتاب به دلایل مختلف، آنچنان که باید مورد استقبال قرار نگرفت. شاید یک علت این است که حجم فراوان اطلاعات جزئی و اشارات و کنایههای سیاسی، اجتماعی در متن -همانطور که منتقدان آن در آمریکا گفتهاند- کتاب را از روانی و سادهگویی دور کرده است. قاعدتاً این نکته برای مخاطب غیر آمریکایی که از فضا و اختلافات موجود در آمریکا راجع به آموزش و پرورش اطلاعی ندارد، خستهکنندگی بیشتری دارد. به نظر میآید این خصیصه کتاب میتوانست با شرح و حاشیه بیشتر یا ترجمهای روانتر، جبران شود. اما به هر حال ترجمه و انتشار این گزارش در ایران که از خصوصیسازی مدارس به عنوان یگانه راهحل و حتی آرمان آموزش و پرورش یاد میشود، کار بسیار مهمی بود. اقدامی خلاف تبلیغات گسترده و سیاستهای اجرایی در حوزه آموزش و پرورش؛ که یادآور شد مدارس چارتری و خصوصیسازی آموزش و پرورش در سایر نقاط دنیا نیز یک تجربه شکست خورده است و مخالفان جدی و سرسختی دارد. چنانکه ناشر در یادداشت خود گفته است: کتاب حاضر حکایت چگونگی ظهور تهدیدهایی مهم برای دموکراسی و دولت ملی در کشور آمریکا و روایت واکنش مردمانی است که در مقابل این تهدیدها ایستادند. تقابلی که پس از سه دهه تلاش، ورق را به نفع مدارس دولتی برگرداند و بخشی از بودجههای دولتی هنگفتی که به سوی مدارس خصوصی سرازیر شده بودند را به مقصد اصلیاش یعنی مدارس دولتی بازگرداند.