(دومین پیشنشست چهارمین جایزه سالانه الفبای فردا) | دیدن ویدئو
دکتر محمدحسن ضیاییفر
این جلسه پیرامون معنویت، سلامت روان و حق کودکان در برخورداری از آموزش برگزار میشود. فلسفه برگزاری این جلسه و اینکه حوزه سلامت روان و آموزش مطرح شده است برمیگردد به اینکه جایزه سالانهای که دارالاکرام مجری آن است و به برترین تلاشگران دولتی و غیردولتی در موضوع سال آن جایزه اهدا میشود.
موضوع چهارمین جایزه سالانه سلامت روان و حق آموزش است. دارالاکرام حامی آموزش کودکان و نوجوانان بااستعداد در معرض خطر ترک تحصیل است و طبیعتا دغدغه اصلیاش آموزش کودکان است و سایر خدمات و تلاشهای خیریهای این نهاد به تبع آن و تکمیل این ماموریت انجام میشود؛ بنابراین حق بر آموزش محور موضوعات جایزه سالانه است یک سری نشست برای تولید محتوای علمی و ارتقای آگاهی قبل از برگزاری جایزه سالانه در حال برگزاری است تا متون و منابعی در دسترس افراد قرار گیرد. این جلسه دومین جلسه در این راستاست.
استاد مصطفی ملکیان
موضوع: معنویت و سلامت روان از منظر آموزش و تحصیل کودکان
اینجا محل ملاقات دو موسسهی خیراندیش است: کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران و موسسهی دارالاکرام.
دربارهی نکتهی مورد بحث امروز یعنی از سلامت روان تا معنویت یک سری مباحث دارای مرحله وجود دارد مراحلی که نمیتوان تقدم و تاخرشان رعایت نشود.
من به آخرین مرحله از این مراحل میپردازم که معنویت است هم به جهت اینکه خودم بیش از باقی مراحل درباره آن مطالعه کردهام و هم اینکه نمیشود در مدتی کمتر از یک جلسه به آن مراحل پرداخت.
معنویت آخرین مرحله از مراحلی است که انسانها در بهزیستی به آن نیاز دارند؛ اساسا اینکه افرادِ مختلف یک جامعه از مراحل بهزیستی برخودار شوند فقط به خودشان بستگی ندارد بلکه به 4 عامل بستگی دارد:
- آنچه خودم میکنم تمام فعل و انفعالات و کنشها و واکنشهای من.
- رفتار کسانی که در زندگی من دخالت دارند: پدر، مادر، خواهر، برادر، عمو، خاله، دایی، همسر و فرزندانِ دوستان و همکاران و تمام شهروندان جامعهی من و جامعه جهانی. رفتار دیگران با من در بهزیستی من موثر است.
- نظام سیاسی حاکم بر جامعه. میزان تاثیر نظام سیاسی حاکم بر جامعه در بهزیستی افراد خیلی بالاست. سهم مهم در خوشی و بهروزی ما را نظامهای سیاسی حاکم بر جامعه ما تعیین میکنند.
- علم و فناوری پزشکی؛ چه پزشکی تن، چه روان و چه ذهن. ممکن است در کشوری علم آن وجود داشته باشد اما فناوری آن نباشد باید علم و فناوری دست به دست هم بدهند چون اولین رتبه بهزیستی این است که جهان منفی از زندگی فرد بیرون شود تا بعد جهات مثبت نمود بیاید. بنابراین نمیشود همیشه از مخاطب توقع داشت که چرا زندگیِ تو بهزیستانه نیست؛ میشود گفت که چرا تو سهم خودت را از زندگی بهزیستانه ادا نمیکنی اما آن سه عامل دیگر هم موثرند؛ بنابراین ما با یک واقعیت فردی-جمعی و اجتماعی انفرادی سروکار داریم. میشود از انسانها انتظار داشت که هر چه برای خوشی و بهروزی تو مورد نیاز است ر ا انجام بده اما نمیشود انتظار داشت که این شخص پس از انجام اینها زندگی خوش یا بهروزانه و خوش و بهروزانه داشته باشد. به زبان ساده منِ فرد در تحقق زندگی بهروزانهی خودم شرط لازم هستم اما شرط کافی نیستم. این در تمام مراحل زندگی بهزیستانه از جمله در زندگی معنوی و روحانی این موضوع هست. معنویت که از 150 سال پیش در ادبیات غرب مستقلا طرح شد و روز به روز توجه به طرح مستقل معنویت در این 150 سال اخیر بیشتر هم شده است در باب آن 3 دیدگاه کلی وجود دارد: یک دیدگاه میگوید که اساسا معنویت جز از راه دین تاریخی و نهادینه امکانپذیر نیست بنابراین طبق این دیدگاه هر کس بخواهد یک انسان معنوی بشود باید یک التزام نظری و عملی به یکی از ادیان دهگانه تاریخی و نهادینه (اسلام، مسیحیت، یهودیت، آیین بودا، دائو، کنفسیوس، شینتو، زرتشت و …) داشته باشد تا بتواند از طریق این التزام معنوی بشود. البته قائلان به این قول معتقد نیستند هر کس که به یک دین تاریخی و نهادینه ملتزم شد معنوی هم خواهد شد اما معتقدند که هر کس که معنوی شده است حتما به یک دین تاریخی و نهادینه التزام داشته است یعنی دین تاریخی و نهادینه را شرط لازم معنوی شدن میدانند ولی البته شرط کافی نمیدانند چون در آن صورت باید تمام انسانها معنوی میبودند؛بنابراین شرط لازم معنوی شدن متدین شدن به یکی از ادیان تاریخی و نهادینه است و البته به یکی از مذاهب زیرمجموعه این ادیان یا یکی از زیرمذاهب یکی از این مذاهب. دیدگاه دیگری نیز عکس این است و میگوید معنویت پدید آمده است در برابر تدین ودیانتورزی و دیانتپیشگی. این دیدگاه میخواهد بگوید یک سلسله عناصر و مولفههایی در دیانتپیشگی وجود دارد که مخل معنوی بودن انساناند و خود این التزامات مانع معنوی شدن فرد میشوند. اصلا ما انسانهای معنوی آمدهایم برای اینکه از ادیان تاریخی و نهادینه سودی نبردهایم بلکه زیان دیدهایم. این دیدگاه دوم هم طرفداران جدیای دارد و بر عناصر و مولفههایی از دینداری تکیه دارد که آن عناصر و مولفهها به نظر قائلان، اصلا مضاد، مزاحم و مانع معنوی شدن هستند.
دیدگاه سوم میگوید: معنویت را هم میشود از راه ادیان تاریخی نهادینه به دست آورد و هم از غیر آن. معنویت دو شاخه دارد: معنویتِ دیندارانه و معنویتِ غیردیندارانه. برخی معنویان امروز به این قائلند که بدون اعتقاد به موجود مقدس هم میتوان معنوی شد. آنها بین خدا و موجود متعالی فرق قائل میشوند. به وجود نیروی متعالی یا جوهر متعالی باید قائل بود اما نه لزوما به وجود خدا.
نیاز به معنویت آخرین، نهادیترین و عالیترین نیاز است.
معنویت چه ویژگیهایی دارد؟ چگونه میتوان انسان معنوی را از غیرمعنوی بازشناسی کرد؟
ادبیات 80 سال اخیر در باب این پرسش دیدگاههای متعارض و متخالفی دارد. ویژگیهای انسان معنوی ذومراتب هستند؛ انسان به هر میزان و هر رتبهای که از این موازین را دارا باشد، به همان میزان معنوی است.
در اینجا به 9 ویژگی اشاره میشود که بر سر آن اجماع بیشتری وجود دارد:
- انسان معنوی به چیزی قائل است که به زندگی او ارزش زیستن میدهد؛ چون شکی نیست که زندگی کردن بدون درد و رنج امکان ندارد پس ادامه دادن زندگی در صورتی عقلانی است که فایدهی آن بیش از هزینهاش باشد. حالا اگر ادامهی زندگی بخواهد عقلانی باشد و انسان به لحاظ عقلانی مجاز به خودکشی نباشد باید فایدهای در میان باشد. در بدترین حالت باید فایده با هزینه مساوی باشد و در بهترین حالت فایده بیش از هزینه باشد. انسان معنوی چیزی در زندگی یافته است که آن چیز فایدهایست که به خاطر آن درد و رنج زندگی را متحمل میشود. اولین ویژگی انسان معنوی این است که بدون این محاسبه به زندگیاش ادامه نمیدهد.
- انسان معنوی هدف زندگی و ارزشهای زندگیاش را از خودش میگیرد نه از منابع بیرونی یعنی باید تمام اهداف و ارزشهایی که تعریف میکند خودانگیخته باشد و از شهود خودش حاصل شده باشد، از وجدان اخلاقی خودش منبعث شده باشد. نباید از فلان ایسم، مکتب، آیین، مذهب یا دین گرفته باشد. این به معنای عدم استفاده از عمق فهم و قدرت تفکر دیگران نیست اما بالاخره داور نهایی پس از تمام آموزش دیدنها خودش است و این خودش است که از میان همهی شنیدهها بهترین را انتخاب میکند. انسان معنوی خودجوشی و خودانگیختگی دارد. او چه بسا از آراء دیگران سود میجوید اما خودش، شهودش و وجدان اخلاقیاش آن را بهترین یافته است.
- انسان معنوی همیشه نوعی وقوف و نظارت به باطن خود دارد. انسانهای غیرمعنوی میتوانند بر خود نظارت کنند و نوعی وقوف و آگاهی بیابند اما نسبت به رفتار بیرونی خود این حساسیت را دارند تا با موازین اجتماعی سازگار باشد نه لزوما با احکام اخلاقی. انسان معنوی بیشتر بر باطن خود وقوف دارد تا بر بیرون. بیش از اینکه بر کردار بیرونی ناظر باشد به احساسات و عواطف و هیجانات و خواستههای درونی ناظر است؛ بنابریان وقتی درون اصلاح شود بیرون یعنی رفتار، کردار،گفتار و زبان بدن او هم عوض میشود. وقوف به باطن مرز انسان معنوی از غیرمعنوی است.
- انسان معنوی بیش از نظر به درون به دنبال آزادی درونی است که در ادبیات به آن آزادگی گفته میشود. اکثر فعل و انفعالات افراد غیرمعنوی بر اساس 7 ویژگی سنجیده میشود: ثروت؛ شهرت؛ قدرت سیاسی؛ احترام؛ آبرو؛ محبوبیت؛ علم. این چرتکه در تمام اقدامات ما وجود دارد. ما در قید این 7 آیتم هستیم. آزادی درونی/ آزادگی یعنی از این 7 معیار رها باشیم و محل توجه ما نباشند. وقتی این 7 سلطه درونی هرس شوند، آشوبناکی و مهآلودگی درون انسان کم میشود. انسان معنوی به دنبال آزادیهای بیرونی هم هست. آزادی از سلطه جباران، دیکتاتوران، رئیس، مافوق، مستبدان.
- فرد معنوی دارای یکپارچگی درونی است. وجود ما به گفته روانشناسانِ اخلاق غرفه غرفه شده است؛ یعنی در درون هر فرد 7 غرفه با اقتضای متفاوتی وجود دارد که باید دیوارهای این غرفهها ویران شوند. ما بر ضد خودمان خود را تقسیم میکنیم. فرد معنوی تمام دیوارها را برمیدارد و انگار خانه یک اتاق شده است و این یکپارچگی درونی در آنها حاصل شده است. قرآن میگوید چرا در درون خود چند ارباب دارین و بر حیرت نظری و بلاتکلیفی عملی دچار میشوید و این یکپارچگی درونی شما متزلزل میشود.
- انسان معنوی به راز قائل است یعنی معتقد نیست که هر چه در جهان شناختی است من آن را میشناسم. او معتقد است غیر از ناشناختهها ناشناختنیها هم داریم؛ اموری که اساسا ناشناخته و راز هستند و باعث میشوند انسان معنوی یک تواضع عمیق معرفتی دارد؛ یک نوع تسلیم نسبت به خیلی از چیزهایی که از حکمت و راز آن خبر ندارد. همان که حافظ میگوید: کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را … . آدم یک نوع تسلیم نسبت به اموی دارد که نمیتواند وقوع آن وقایع را تبیین علی و معلولی کند. یک انسان میتواند با نوعی تواضع نسبت به هستی زندگی کند که تسلیم یا رضا یا عشق به سرنوشت نام دارد. یک انسان معنوی هر وظیفهای که از لحاظ اخلاقی بر دوش دارد را انجام میدهد یکی هم مبارزه با ظلم است اما میپذیرد که هزینهها آن را هم بپردازد. بزرگترین وظیفه اخلاقی انسان این است که نسبت به درد و رنج اظرافیان خود بیاعتنا نباشد. این همان است که رضا به قضا نام میگیرد من کار خودم را میکنم اما واکنشهای هستی را هم میپذیرم.
- با این مراحل آدم از ایگوی خود فراتر میرود و کم کم به ایگوی خود تن نمیسپرد. ایگوی خود را به نفع خود واقعی میخواهیم از بین ببریم. ایگو دیواریست که هر کدام از ما دور خودمان کشیدهایم و از بقیه جدا شدهایم و این همان انانیت/ نفسانیت/ نفس نام دارد که گفته میشود تابع نفس خود نباش. هر کدام از ما دیواری برای خود کشیدهایم. من چگونه میتوانم کاری کنم که ایگو مرا از شما جدا نکند؟ اگر بخواهم از بقیه جدا نشوم یک راه این است که دیوار خانهام را خراب کنم و با بقیه پیوند پیدا کنم و راه دیگر این است که دیوار را خراب نکنم بلکه دیوار را وسیعتر کنم تا کل شهر را دربربگیرد و با بقیه شریک شوم. به هر حال این دیوار یا باید ویران شود یا باید در پشت این دیوار همگان را بگنجانم (همسر، فرزندان، خویشاوندان، همکاران، شهروندان و …) و در نتیجه من عضو این جامعه جهانیام. انسانهای معنوی جهان را وطن خود میدانند و جهان میهن انگاری این نیست که برای شهروندانی جامعهی خود ترجیحاتی قائل باشم.
- حال وقتی ایگو ویران شد احساس یگانگی با تمام انسانها و حتی حیوانات غیر انسان میکنم و حتی با جمادات. احساس میکنم هر چیزی برای جهان سود داشته باشد برای من هم سود دارد و هر چه برای جهان زیان داشته باشد برای من هم زیان دارد؛ یعنی تو با جهان نباید بازی الاکلنگی بکنی. تضاد منافع وجود ندارد.
- انسان معنوی وقتی احساس یگانگی با تمام موجودات میکند به این میرسد که ظرف جهان هستی را یک موجود پر کرده است و ما جلوههای آن موجود هستیم. حال آن موجود برهمن نام دارد یا … یک مظروف در ظرف این جهان هستی وجود دارد و هر کدام از ما یک جلوه از جلوههای این جهان هستی هستیم. جهان هستی یک درخت است اما برای فهم خوب آن باید بین این درخت با درختهای عادی فرق گذاشت: اگر حتی یک قسمت از این درخت بگندد یا خشک شود بلافاصله از طریق ریشه به آن درخت بازمیگردد. این درخت مثل درختان عادی کاهش ندارد؛ افزایش هم ندارد؛ نور، اکسیژن، حرارت، کود، مواد سمزدایی و … نمیگیرد. چون همه چیز به خود آن برمیگردد غیری وجود ندارد که از آن چیزی دریافت کند. مقداری ثابت دارد هم بینیاز از غیر است و هم هیچوقت چیزی از آن کاسته نمیشود. تو پر بودن خود را حفظ میکند و توخالی نمیشود.
این ویژگیها ذومراتب هستند و هر مرتبهای از آن را داشته باشیم میتوانیم بهرهمند شویم. این 9 ویژگی اجمالی و قریب به اجماع است؛ این یک نوع تقدم و تاخر معنوی دارد و این گزارشی است درباره اینکه فیلسوفان معنویت در باب معنویت چه گفتهاند.
دکتر محمدحسن ضیاییفر
موضوع: معنویت و سلامت روان از منظر مطالعات تخصصی حقوق بشر
آنچه میخواهم درباره آن بگویم موضوع آموزش و سلامت روان در ادبیات حقوق بشری است. این موضوع با حال و هوای صحبت استاد ملکیان فاصله دارد چون ادبیات حقوقی چارچوب و روششناسی خاصی دارد و مثل جدولی است که اگر ستونهایش را درست نچیده باشید به نتیجه نمیرسد. قواعد حقوقی تماما باید و نباید است و روششناسی خاص خود را دارد. برای اینکه در جامعه حقوقی دارای اعتبار باشد باید منابع آن هم مشخص باشد . کسی در فضای حقوقی این اجازه را ندارد که نظرات خودش را بگوید حتما باید مستندات حقوقی ارائه دهد و توصیفات خود را نیز از منابع شناختهشده حقوقی استخراج کند و با ارائه استدلالات تبیین شده در پایان نظر خود را هم مازاد بر مباحث مربوطه بیان کند مثلا وقتی که گفته میشود سلامت روان در پژوهشهای حقوق بشر به عنوان یک حق مستقل به رسمت شناخته نشده است، بر چه مبنا این حرف گفته میشود بر این مبنا که اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر اسناد را باز کنید میگوید هر انسانی حق کرامت دارد هیچ فردی نباید شکنجه شود، این به عنوان سند حقوقی شناختهشده و اسناد دیگری که وجود دارد اگر شناخته نشده باشد یک حقوقدان نمیتواند بگوید که این یک حق بشری شناختهشده جهانی است چرا که با این عنوان در اسناد تعریفشده حقوق بشری وجود ندارد. ولی اینکه از چه حق دیگری میشود این را استنباط و استخراج کرد در خلال بحث ارائه میکنم.
بر دو سه مطلب برا به عنوان مقدمه این گفتار تاکید میکنم: وقتی ما از حقوق بشر صحبت میکنیم فهمی که از حقوق بشر در جامعه ما استنباط میشود را ملاک قرار ندهید چون در جامعه ما صحبت کردن از این مقوله با نگاه سیاسی، ژورنالیستی هم همراه میشود یا اینکه یک سری از گزارههای دینی به عنوان حقوق بشر صادر میشود. یا ممکن است برخیها قوانین مصوب را مدنظر قرار دهند. اما بحثی که من میخواهم ارائه دهم بر اساس نظام هنجاری و سازماندهی تصویبشده نظام جهانی است یعنی در سطح جهانی یک نظام هنجاری به نام حقوق بشر در 70 سال اخیر شکل گرفته است که راجع به موضوعات مختلف از حقوق مبانی و تعهدات مختلف را قاعدهگذاری و کدبندی کرده است که هم راجع به حقوق فردی و هم حقوق جمعی و گروههای خاص (زنان، کودکان، اقلیتها، سالمندان، و …) قواعد نوشتهشده دارد.
اما سازمانهایی نیز وجود دارند که بر این مجموعهها نظارت دارند و قواعد خاص خود را هم دارند و دولتها هم در آن حضور دارند که مهمترین نمود آن سازمان ملل حقوق بشر است که بخشهای مختلفی دارد. خارج از سازمان ملل هم سازمانهای دیگری در سطح مناطق ایجاد شده است که جامعه مدنی آن را شکل داده است. به مجموعه این قواعد وسازمانها نظام بینالمللی حقوق بشر گفته میشود و این نظام امروزه مبنای بحثهای نظری درباره حقوق بشر است یا مبنای نظردهی درباره وضعیت عملی حقوق بشر است. ایران عضو نظام بینالمللی حقوق بشر است به برخی از سندهای شناختهشده حقوق بشر قبل از انقلاب ملحق شده است و به برخی بعد از انقلاب. مثلا ایران به اعلامیه جهانی حقوق بشر در 1948 ملحق شده است. در کشورهای توسعهیافته این اعلامیه مانیفست زندگی بشر مدرن به شمار میرود. برخی هم میگویند ایدئولوژی بشر مدرن همین اعلامیه جهانی حقوق بشر است که بار حقوقی و اخلاقی بالای برخوردار است.
دو سند مهم الزامآور حقوق بشری دیگر پس از اعلامیه جهانی حقوق بشر تدوین شده و ایران آنها را هم در ابتدای دهه 50 شمسی آنها را امضا کرده است: میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و نیز میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی.
این سه سند مادر اسناد حقوق بشری در سطح بینالمللی هستند و منشور جهانی حقوق بشر به شمار میروند. ایران هر چند سال باید گزارش مفصلی درباره اجرای این حقوق به سازمان ملل ارائه دهد و به سوالات مرجع نظارتی دو میثاق هم پاسخ بدهد.
ایران عضو این سه سند است و در قبال آنها متعهد است. بنابراین وقتی درباره سلامت روان، حق آموزش یا معنویت که صحبت میکنیم، مسئولین ما و نهادهای رسمی هم در این زمینه باید پاسخگو باشند و نمیتوانند بگویند ما این نظام هنجاری را قبول نداریم و با مبانی ما همخوانی ندارد چون اینها را پذیرفته است. علاوه بر پاسخگویی به نهادهای نظارتیف دکتر جاوید رحمان ناظر ایران بر اجرای این میثاقهاست و علاوه بر این، دبیرکل سازمان حقوق بشر هم درباره ایران گزارش تهیه میکند.
در تمام این میثاقها حق بر آموزش به عنوان یک حق کاملا اساسی برای انسانها شناخته شده و در آن مقرر شده آموزش ابتدایی اجباریست. همچنین دولت وظیفه دارد زمینه تحقق حق آموزش متوسطه را فراهم کند. اغلب کشورها حق بر آموزش را در قوانین اساسی خود آوردهاند اما به رغمِ تعهدات دولتها، توسعهیافتهترین کشورها هم در حوزه حق آموزش کودکان چالشهایی دارند. از حیث دسترسی به فناوریهای علمی و آموزشی، مفاهیم مربوط به صلح، سازش، حقوق بشر، مدارا و آموزش مفاهیم حقوق بشری هر ساله گزارشهایی در یونسکو تهیه میشود که در آن وضعیت آموزش و فناوری، منع تبعیض آموزش سال به سال بررسی میشود و دیده میشود اغلب کشورها مشکل دارند و تفاوت فقط در سطح است. کشورهای در حال توسعه مشکلات اساسی دارند از جمله اینکه بسیاری از الزامات حق بر آموزش در این کشورها رعایت نمیشود مثلا متون آموزشی نباید مروج تعصبورزی کورکورانه، عدم تحمل دیدگاههای مخالف، گرایش به جنگ، درگیری و انتقام باشد اما اگر دقت کرده باشید در اغلب کتابهای آموزشی ما تصاویر محو است و یا تصویر دختربچه کمتر است. یکی از اصول بنیادین آموزش این است که از اقلیت نژادی، قومی و فیزیکی حمایت ویژه صورت بگیرد.
از اصول اولیه حق بر آموزش برابری و تبعیض مثبت است؛ کودکی که از خانواده فقیر یا محروم میآید یا کودکی که پدرش در زندان است به متون کمکآموزش نیاز دارد و دولت باید اقدام جبرانی برای این کودک در نظر بگیرد و البته تمام گروههای نیازمند به اقدام جبرانی باید در نظر گرفته شوند. ناگفته نماند که امتیازات و حمایتهای ویژه هم باید منطق و اصول داشته باشند.
یکی دیگر از اصول این است که معلم و مدرس باید در یک فرآیند رقابت آزاد و شایسته به این کار گماشته شده باشند و نه بر اساس فیلترهای ناشایست. وقتی در یک رقابت آزاد و مستقل سنجش صورت گرفته باشد؛ بنابراین معلم هم استقلال خود را حفظ میکند و تحت تاثیر بخشنامه و تهدید به خاطر محرومیت از کار و حتی زندان نمیشود. وقتی چنین چارچوبهایی از نظام حاکم بر معلم تحمیل میشود حق آموزش کودک و والدین او نیز ضایع میشود. این نکات به سلامت روان پیوند میخورد. سلامت روان در ادبیات حقوق بشر ذیل چند کلیدواژه تعریف میشود. حق بر سلامت که در میثاق بینالمللی حقوق اجتماعی و اقتصادی آمده و در سطح جهانی استانداردهای مختلفی برای آن تعریف شده است. در تعریفی سلامت از سالها قبل در اساسنامه سلامت به معنی بهزیستی، نیکزیستی و خوب بودن تعریف شده است؛ خوب بودنِ فیزیکی، روانی و اجتماعی. در ادامهی اساسنامه آمده است بنا براین سلامت به معنای بیمار نبودن و نقص نداشتن نیست. این 3 عنصر در چند دههی اخیر در ساز و کارهای بینالمللی حقوق بشر تعریف شده و به عناصر اجتماعی و ساختاریِ حاکم بر یک کشور به نسبت دهههای گذشته، اهمیت داده شده است. میزان تلاش برای تحقق سلامت اجتماعی به مراتب بیش از تلاش برای سلامتِ فیزیکی و روانی است چون انواع تخصص برای سلامت فیزیکی و نیز دانش روانشناسی تلاش کردهاند و شاخصها و تحقیقات آماده وجود دارند اما برای سلامت اجتماعی برای شاخصهایی که تعیینکننده باشد هنوز جای کار وجود دارد و در سازوکارهای بینالمللی حقوق بشر دارد سرمایهگذاری انجام میشود.
اینجاست که وضعیت نابرابری اقتصادی و اجتماعی و وضعیت حکمرانی سیاسی- تبعیض و بیعدالتی ساختاری برجسته میشود. اینکه آیا گروههایی از رانتهایی برخوردارند یا نه. وضعیت شادی و محیط زیست هم بررسی میشوند.
حدود 4 شاخص برای سلامت اجتماعی تعریف شده است از جمله آزادی، مالکیت، حریم خصوصی. اینکه آیا در جامعه به صورت نهادینه تعصبورزی ترویج میشود یا مدارا و دیگرپذیری؟ در برخی از این پژوهشها شاخص معنویت دیده میشود و مفهومی از معنویت مدنظر است که غیردینی است. کسانی که درباره معنویت صحبت میکنند اغلب گفتهاند که معنویت یک مفهوم مدرن است و هم به لحاظ مفهومسازی و هم به لحاظ شاخص مطالب جدیدی ارائه میشود. در شاخصهای حقوق بشری 4 شاخص تعریف میشود که یک نوع یکپارچگی انسان با جهان هستی از آن به دست میآید:
- خود: انسان معنوی در ارتباط با خود شفاف است؛ بدون چالش بدون تنش.
- 2. دیگران:
- طبیعت
- وجود متعالی/ امر ماورائی/ وجود ماورای شناخت.
آنچه ماورائی و غیر مشاهدات ماست ممکن است امری شهودی باشد که مثلا با مشاهده یک اثر هنری برای انسان حاصل میشود و امر عینی نیست مثل یک درنگ وجدانی که در درون فرد اتفاق میافتد. وقتی یکپارچگی بین این 4 مورد حادث شده باشد پیوستگی را در ارتباط با 4 مولفه میشود احساس کرد و این همان معنویت در حقوق بشر است.
گروه دیگری معنویت را در کنار سلامت فیزیکی، روانی و اجتماعی عنصر چهارم سلامت روان معرفی کردهاند که البته هنوز در اساسنامه اصلاحات وارد نشده است.
تمام افراد حقوق بشری تاکید میکنند که عناصر و مولفههای سلامت بر هم اثر میگذارند. دیدگاه دیگری هم وجود دارد که مقوله معنویت را ذیل سلامت اجتماعی میگنجانند و صلحخواهی و رعایت محیط زیست و دگرخواهی نیز در این دستهبندی میگنجد.
در جامعهای که مدارا با دیگری از کودکی آموزش داده نشده است معنویت هم وجود ندارد چون بستر آن فراهم نیست. آزادی دین هم یکی از مقولههای مطرح در اعلامیه جهانیست که ذیل سلامت اجتماعی مطرح شده است.
در ادبیات حقوق بشر گفته شده است که والدین حق دارند اعتقاد خود را به کودکشان منتقل کنند یعنی تا زمانی که کودک بالغ نشده است والدین مرجع هدایت او هستند و نظام آموزشی نیز باید به هدایت والدین احترام بگذارد و حق تجاوز به آن را ندارد.
به همان میزان که نباید در آزادی دینی اجبار باشد، در ارتباط با معنویت هم باید قائل به حق تکلیف بود. دولت حق ندارد معنویت را به کسی تحمیل کند حق ندارد تفاسیر اقلیت را منزوی و ایزوله کند و از حقهلی تابع آزادی دینی محروم کند. ادبیات حقوق بشر میگوید شما حق ندارید اجبار را تحمیل کنید باید تکثرگرایی را در ابراز هم پذیرفت.
4 حق را ادبیات حقوق بشر به رسمیت شناخته است:
آزادی حقوق دیگران: نباید با بیان خود به حقوق و اعتقاد دیگری تجاوز کنید.
نظم عمومی و امنیت
آزادی دینی
سلامت عمومی در حوزه معنویت و سلامت روان و حق بر آموزش سند جمعی که ملاک قرار میگیرد و در سطح جهانی کنشگران اخلاق سعی میکنند مطالبات خود ر ا از طریق آن مطرح میکنند.
کنوانسیون حقوق کودک در 1998 تصویب شده و ایران نیز با تصویب آن در سال 1383 متعهد به اجرای آن شده دارای چارچوبهایی است که کمیته حقوق کودک به اجرای آن نظارت میکند.
این متن در مورد حق آموزش نظریه تفصیلی دارد و در آن درباره معنویت هم حرف زده و گفته است که یکی از ابعاد توسعه و رشد کودک جنبه روحی و روانی اوست . در این بند که پیشنهاد واتیکان بوده بین دو کلمه سلامت روانی و فیزیکی دو کلمه معنوی و اخلاقی گنجانده شده است.
در 3 ماده کنوانسیون حقوق کودک این موضوع آمده است:
- ماده 17 کنوانسیون حقوق کودک
- بند 3 ما ه 23
- بند یک ماده 32
این موضوع بین استادان حقوق کودک مطرح است تا یک نظریه مستقل را مطالبه کنند که عنوان شود و چون مفهوم مدرن روحی و روانی مد نظر است تقاضا دارند که نظریه مستقلی مطرح شود. برخی از اندیشکدهها دارند روی آن کار میکنند تا یک نظریه تفصیلی ارائه شود و این کار3 تا 4 سال طول میکشد.
درباره سلامت روان هم در نظریههای مختلفی صحبت شده است و گرایش کمیته و کودک هم به این سمت است که شاخصهای ساختاری و اجتماعی را برجسته سازد. اگر حکمرانی غیردموکراتیک داشته باشید اگر تکثرگرایی فرهنگی را نپذیرید اگر مدارا را نپذیرید به طور گسترده به سلامت روان آسیب میزنید. حال اگر هزاران کلینیک روانشناسی هم ایجاد کنید اما بیعدالتی ساختاری را اصلاح نکنید به نحوه حکمرانی و نظام آموزشی توجه نکنید و از کنار بنیادهای حقوق بشری بگذرید و توجیه کنید آمار مبتلایان به اختلالات روانی روز به روز بیشتر میشود. پدر و مادری که یکسره به دنبال درآمدزایی است چگونه میتوانند به سلامت روان کودک توجه کنند؟ مجموعه تلاشگران حقوق بشری و فعالان مدنی باید آگاهیهای خود را بالا ببرند اما نسبت به سلامت اجتماعی و عوامل سیاسی، اقتصادی، قضایی/ دادرسی عادلانه خدشه به آن بیتفاوت نباشید.
امید است این جلسه شروعی باشد تا افراد کنوانسیون حقوق کودک را مطالعه کنند و ببینند که از ناحیه خودشان کدام یک را رعایت میکنند.
ویدئوی نشست
گالری