هفدمین نشست خیر و خرد با موضوع «مطالعه جامعهشناختی موسسه دارالاکرام در دو سویگی امر خیر در ایران امروز» با حضور فاطمه صالحی، جامعهشناس و پژوهشگر در حوزه علوم اجتماعی، برگزار شد.
در این نشست به پرسشهای زیر پاسخ داد:
- درشرایطی که دولت نمیتواند از پس حجم گستردهی آسیبها و شکافهای اجتماعی برآید، این نهادهای واسطه هستند که مبتنی بر اخلاق جمعی جامعه، فعال میشوند. این شکل از تعلق جمعی فینفسه میتواند مثبت باشد، امااین واسطهگری به موازات فعالیت خود، حامل ِاخلاقیات جمعی جامعه نیز هست.
- تفاوت الگوهای اجتماعی نسبت به رویکرد خیریههای صدقهمحور و مسئلهمحور چگونه است؟
- نسبت میان همبستگی اجتماعی واین دو رویکرد به عمل خیر در جامعهی مدنظر کدام است؟
- نسبت میان تعاریف اجتماعی افراد و اشکال شناختی خیریهها چیست؟
ویدئوی نشست
فاطمه صالحی:
با توجه به اینکه موضوعیت خیریهها که به حاشیه علوم دینی و بحث تخصصی درباره آن به حاشیه رانده شده است سلسله نشست خیر و خرد کاری ارزشمند است.
این پژوهش مبتنی بر اطلاعات مربوط به سال 96 تا 98 است.
گاه پرسش اجتماعی به جایی میرسد که دیگر نیاز نیست شما به اطراف خود عمیق بنگرید و به دنبال سوال بروید، بلکه از طریق ارتباط حداقلی با جهان پیرامون هم پرسش شکل میگیرد. زمانی که این پژوهش صورت گرفته در هر مکانی تبلیغ خیریهها دیده میشد.
در حالی با انبوهی از خیریهها به عنوان یک نهاد دگرخواهی مواجهیم که دگرخواهی موضوعی مهم در همبستگی اجتماعی به شمار میرود ولی ما شاهد افول شاخصهای همبستهساز اجتماعی هستیم و حتی برخی تحلیلگران تحت عنوان گسستگی اجتماعی یا فروپاشی اجتماعی از آن یاد میکردند که با میانگینهای جهانی هم فاصله نگرانکنندهای دارد.
سوال از اینجا متولد شد که چطور ممکن است تعداد خیریهها اینقدر زیاد شده باشد در حالی که آمارها و شاخصها نشان میدهد که رفتار دگرخواهانه در جامعه رو به افول است.
مطالعه روی آمارها نشان از رشد زیاد خیریهها دارند اما از بعد اجتماعی سوالات دیگری مطرح میشود.
طبق آمارِ سازمانِ امور اوقاف و خیریه و بر اساس گزارش واحد نظارت سازمانهای مردم نهاد وزارت کشور، در سال 97-96 تعداد 15 هزار خیریه ثبت شده و 70 هزار خیریه ثبت نشده در کشور وجود داشت؛ در 8 سال منتهی به 96 آمار خیریهها تقریبا 2 برابر شده است.
فقر پژوهشی در زمینه خیریهها در حوزه کلان و خصوصا با رویکرد علوم اجتماعی وجود دارد؛ یعنی عموم مطالعاتی که در این حوزه انجام شده یا با رویکردهای دینی و فقهی و الهیاتی و یا روانشناسی به طور محدود بوده است. فضای پژوهشی تُنُکی در زمینه خیریهها در حوزه علوم انسانی وجود دارد که همین امر نشان میدهد که چرا به این سوال پاسخ داده نشده است.
به گفته بوردیو، درک تعارضات اجتماعی از طریق نزدیک شدن، دقیق شدن و بررسی جزئیات به وجود میآید تا متوجه شوید چطور در ساحت اجتماعی دو مقوله متعارض در کنار هم نشستهاند و واقعیتی اجتماعی را شکل دادهاند.
بنابراین این پژوهش درصدد بررسی وقوع این دو تعارض در کنار هم بوده است.
بر اساس ادبیات نظری بررسی شده، دو موضوع جدی درباره خیریهها مطرح شد: خیریه به عنوان یک نهاد مدرن، تحت عنوان صدقه، اعانه، انفاق و … در یک سو و در سوی دیگر گسیختگی اجتماعی، فروپاشی و رد انسان اقتصادی.
در مورد خیریه دارالاکرام همنشینی این دو مسئله در کنار هم اتفاق افتاده است با عنوانِ خیریه دارالاکرامِ حضرت ابوالفضل العباس (ع). وجه تسمیه دارالاکرام نشان میدهد بنیانگذاران و موسسان این نهاد اهمیت مرکزی برای این موضوع قائل بودهاند که در عین کمک و مددرسانی به مددجو باید کرامت و شأنیت او نیز حفظ شود. سابقهی مذهبی افراد در این مقوله مهم است؛ چرا که از بُعدِ جامعهشناختی دین به این مقوله نگاه شده است.
از زمان زرتشتیان گونههای مختلفی از رفتار دگرخواهانه را شاهد هستیم، اما نقطه تاریخی که منجر به شکلگیری یک نهاد مدرن میشود دوره قاجار است و از آن دوره با تغییرات اجتماعی گسترده و مدرن شدن جامعه، دیگر خیریه تحت عنوان ادبیات گذشته در دست مراجع خاص اتفاق نمیافتد، بلکه نهادسازی میشود و وزارت اوقاف تحت وزارت علوم در دوره قاجار شکل میگیرد و به مرور جدا میشود و شکل مجزا میگیرد.
مدرن بودن نهاد خیریه حائز اهمیت است. دارالاکرام این خصلت را داراست؛ سازمان و اتوماسیون دارد؛ بوروکراتیزه است و خصلت معنابخشی دینی نیز در آن اتفاق میافتد. رویکردی که با آن به سراغ دارالاکرام رفتم مبتنی بر پژوهش و مبانی نظری و واژه مشخصی تحت عنوان مطالعه پدیده اجتماعی بود که متعلق به مارسل موس از شاگردان دورکیم است.
آنچه مارسل به آن اشاره میکند این است که با بررسی تام و تمام یک کلیت یا پدیده اجتماعیست که این امکان را داریم که به آن لحظه فرار چنگ بزنیم و آن را به درستی تحلیل کنیم.
در رویکردها و پژوهشهای قبلی به رویکرد خیرین نسبت به کسانی که به آنها کمک میکنند توجه میشد؛ حال اینکه باید با نگاه عمومیتری به خیریه نگاه کرد؛ رویکردی که هم بتوان بخش اقتصادی و هم وجوه اجتماعی و سیاسی و تاثیر و تاثری را دید که یک نهاد میتواند با جامعه بیرونی خود داشته باشد. بر این مبنا مطالعه موردی انتخاب شد که یک روش کیفی محسوب میشود؛ روش کیفی خصلتهایی دارد به این صورت که در یک پدیده اجتماعی به صورت جزئیتری عمیق میشوید؛ اگرچه بر مبنای روشهای دیگری که میشناسید تعمیمپذیر است. روش کیفی به خاطر عمقی که به طور جزئی به وجود میآورد امکان تعمیم نظری میدهد؛ یعنی اگر یک خیریه به طور تام بررسی شود و در آن عمیق شوید، امکان اینکه ردّ پایی از این خیریه در خیریههای دیگر بیابید برای شما فراهم میکند.
تمرکز این پژوهش به ترمینولوژیِ اسلام به خیریه اختصاص یافت. یک کلمه عام تحت عنوان خیر در قرآن در 91 آیه تکرار شده اما هم به مسائل اجتماعی و هم به مسائل اقتصادی فردی و سیاسی پرداخته است. در مسائل اقتصادی ریزتر شده و انفاق، هبه، صدقه، قرضالحسنه، عطیه و انفاق را هم در برمیگیرد و هر کدام منجر به یک سازمان متفاوت اجتماعی میشوند؛ مثلا اگر شما صدقه را شاخصه قرار دهید با قرضالحسنه متفاوت است؛ اولی مصداقش حاتم طایی است و دومی که 18 بار بیشتر مورد تاکید قرار گرفته قرضی است که هر وقت طرف داشت به تو بازمیگرداند و قرضگیرنده نباید برای بازگرداندن تحت فشار قرار گیرد و چیزی بر آن نیز افزوده نمیشود اما در ساحت اجتماعی، صدقه کلمه پرتکرارتری است و ویژگیهای خاص خود را دارد.
از دوره قاجار به بعد، اوقاف از زیرمجموعه نهاد مرجعیت خارج میشود و تحت عنوان وزارت اوقاف قرار میگیرد و بر آن نظارت دولتی میشود و در همین مجموعه است که خیریهها ثبت میشوند و آمار و کار آنها قابل دسترسی میشود. این ادبیات را میتوان در حوزه علوم اجتماعی دید اما این ادبیات در ادبیات دینی ما یافت میشود اما چه ارتباطی به ادبیات اجتماعی دارد؟
در تبارشناسی کلمه همبستگی اجتماعی هر چه به عقب میرویم، این کلمه منبعث از متون الهیاتی دین مسیحیت است؛ یعنی همان برادریِ ایمانی دگرخواهی که در ادبیات مسیحی وجود دارد. در تلاطم قرون 17 و 18 اروپا انقلابهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را شاهد است به یک ادبیات نوین تبدیل میشود و جامعه اروپا با افزایش جمعیت و فقر گسترده مواجه میشود؛ پاسخی که دیگر امکانش نیست که از ادبیات گذشته استفاده کند و این جامعه دیگر مختصات جدیدی دارد و امکان ندارد با همان ادبیات پیشین این جامعه را ترمیم کرد؛ بنابراین کلمه دگرخواهی و برادری ایمانی به مرور وارد اندیشهی سوسیالیستها میشود و حفاظت از جامعه در برابر این گسیختگی منجر به این میشود که از سیسموندی به سن سیمون و از سن سیمون به عنوان دین انسانیت در آراء کنت وارد میشود و آن نقطهای که در این پژوهش اهمیت دارد جایی است که امیل دورکیم یک منظومه جدید به عنوان همبستگی اجتماعی تعریف میکند. امیل دورکیم یک جملهی مشهور دارد که دین را منبعث از اخلاقیات جمعی میداند یعنی حوزه الوهیت برآمده از اخلاق جمعی آن جامعه است و دین تحت عنوان چیزی که از بیرون میآید شناخته نمی شود بلکه دین همان چیزی است که جامعه خود را به صورت نمادین در آن نشان میدهد و این مفهومی مهم در تحلیل نهایی این کار بوده است که به همبستگی اجتماعی تبدیل میشود پس همبستگی اجتماعی و خیریه در تاریخ مشابهی ندارند و مختص دوران مدرن هستند و این همبستگی اجتماعی همان شاخصهایست که توضیح داده شد و یکی از چیزهایی که از آن نشات میگیرد نهادهایی هستند که دست به ترمیم جامعه میزنند. باید شاخصهای همبستگی در جامعه بالا باشد تا میلِ کمک به دیگری و دگرخواهی اتفاق بیفتد و نهاد خیریه بیرون بیاید؛ در حالیکه در جامعه ایران دیده می شود که این تعارض وجود داشته است.
حوزههای مختلفی درباره این موضوع صحبت کرده است که مهمترین آنها صحبتهای مارکس است که از یک چرخهی محرومیتزایی و محرومیتزدایی در این حوزه صحبت میکند که چطور نظم نوین سرمایهداری این محرومیت را ایجاد میکند؛ در حالی که محرومیتزدایی شبیه پانسمان ترمیم موقت و مسکن سعی در پاسخ دادن به این مسئله دارد. دقیقا همین اندیشهای که همبستگی اجتماعی از آن برمیآید را نقد میکند و تحت سه شکل از سوسیالیسم که هر کدام از این سوسیالیسمها میل به پاسخ دادن به این مساله اجتماعی را دارند و طبق اندیشه تضاد و تعارضی که دارد هسته مرکزی را در آن موتوری که این محرومیت را ایجاد میکند دنبال آن میگردد و اینکه به جای اینکه به دنبال این برویم که فقر را تا حدی از بین ببریم و جامعه را ترمیم کنیم باید سراغ موتور محرک یا آن چیزی برویم که فقر را ایجاد میکند بر این اساس میتوان گفت ما با یک صبغه تاریخی جلو آمدهایم که رویکردش حل مسئلهی فقر تحت عنوان دینی و دگرخواهی تحت عنوان عمل خیر و ثواب، بوده است.
همچنین ما با نهادی مواجهیم که میل دارد تا در جامعهای که این روند را طی میکند وقفه ایجاد کند؛ موضوع توانمندسازی و حل مسئله در اینجا مطرح میشود.
خیریه دارالاکرام از سال 1380 کار را شروع کرده و دورههای مختلفی را پشت سر گذاشته است. دارالاکرام کار با یک جمع کوچک شروع کرده بود؛ جمع کوچکی که مبتنی بر تجربه خیرین در این حوزه بود و دانشآموزان محدودی را با عنوان جلوگیری از محرومیت تحصیلی بورسیه کرده بود؛ یعنی دانشآموزانی که دارای این امکان بودند که با حمایت مالی از چرخهی تحصیل خارج نشوند کمک میکرد تا در چرخه باقی بمانند. این خیریه طی سالها تغییرات مشخصی کرد؛ رو به رشد رفت و تعداد دانشآموزانش افزایش یافت و به سمت بورکراتیزه شدن رفت و در نتیجه ادارهی مجموعه از حالت هیاتی خارج شد و به سمت یک نهاد پیش رفت؛ نهادی که برای هر کدم از بخشهای گوناگون منشور و دستورالعمل دارد. اگرچه در منشور خیریه موارد بسیار زیادی از جمله حمایت آموزشی، معیشتی، درمانی و فرهنگی وجود دارد ولی تمرکز خیریه به ست حمایت آموزشی از دانشآموزان می رود و به مرور چرخهای مشخص و مدون شکل میگیرد که خصلت مدرن بودن به آن میدهد و آن چرخه این است که یک دانشآموز تحت یک عنوان به مجموعه معرفی میشود و پس از تایید، حامی میگیرد و زیرمجموعهی بورسیه قرار میگیرد تا زمانی که به هر دلیلی ترخیص شود.
یکی از مهمترین نکاتی که در منشور دارالاکرام بر آن تاکید شده حمایت فراملی، فرامذهبی و فرانژادی از دانشآموز است. با توجه به سیلهای مهاجرانی از افغانستان و دانشآموزانی که حتی شناسنامه ندارند اما در ایران درس میخوانند و با توجه به گستردگی نژادی در ایران و ادبیات پیشینی مذهبی که مثل یک آهنربا به حمایت نژادی کشیده میشود و از بعد اعتقادی موضوع مهمیست مخصوصا با توجه به تجربه سیاسی 41 ساله کشور که یک حاکمیت دینی مشخصا شیعه است که بازتعریفی در نهاد مرجعیت دارد و منجر به تغییرات گستردهای در نهاد دینی میشود، مهمترین بند منشور دارالاکرام در برابر هجمههای اجتماعیای است که در مقابلش قرار دارد و همه اینها با حفظ کرامت انسانی صورت میگیرد؛ یعنی وقتی خیریه دانشآموز را بورسیه میکند، مکررا مددکارها از وضعیت دانشآموزان گزارش مینویسند و به حامی ارائه میدهند. نکتهی دیگر شفافیت مالی خیریه است که مشخص میکند پولی که حامی خرج میکند از چه مسیری، در چه جایی و با چه عنوانی خرج میشود و شما میتوانید تمام مراحل و نتایج را دنبال کنید؛ ولی همه اینها در اختیار خیریه است؛ یعنی اسنادی نیست که عموما منتشر شود؛ چهرهی دانشآموز، نام او و تمام مسیری که طی شده محافظت میشود.
دارالاکرام همیار، حامی و بانی دارد و هر کدام از اینها نقشهای مجزایی ایفا میکنند؛ مثلا اگر حامی دانشآموز را مورد حمایت قرار میدهد، بانی نیز هزینههای جاریِ تاسیس شعبه جدید را تقبل میکند و همیار کسی است که به خیریه به عنوان همکاری وارد میشود؛ یعنی وقت، تخصص و میل به دگرخواهی را در این خیریه خرج میکند و اینها تحت عنوان نقشهای مختلفی تعریف میشوند. ستاد مرکزی در تهران است و به مرور با شناسایی و افزایشِ تعدادِ دانشآموزان در مشهد و قم، شعبههای دوم و سوم خیریه افتتاح میشود و همان موقع است که همزمان با ورود جدی اینترنت و امکان دسترسی به آن، به واسطهی تلفن همراه، فضا و شبکههای مجازیست که از سال 94 خیریه پلتفرمی با عنوان به مهربانی تاسیس میکند و دیگر لازم نیست لزوما ساکن یک شهر باشید تا در آن فعالیت کنید؛ شعبههای مجازی ایجاد میشوند و شما میتوانید یک دانشآموز را در هر استان با هر نژاد و ملیتی بورسیه کنید؛ خیریه بزرگتر میشود و قاعدتا هر تغییری در فرم منجر به تغییر در محتوا نیز میشود و به مرور از 200 دانشآموز به هزار و 3 هزار و بیشتر میرسد و تعداد حامیان و مددکاران نیز افزایش مییابد.
نهایتا آنچه در بررسی دیدم پیچیدگی امر اجتماعی است. یک مسئله اجتماعی همواره مسالهی پیچیده و دشواریست؛ ابعاد گوناگونی دارد که میتواند منجر به نتایج گوناگون، متعارض و حتی متضاد شود؛ لذا وقتی با یک نگاه جامعهشناختی به سمت یک پدیده حرکت میشود باید این هشیاری را داشت که نمیتوان آن مورد را به موارد کوچکتر تقلیل داد، سادهسازی کرد یا به راحتی آن را توضیح داد لذا نامش را میتوان در دوسویگی امر خیر در ایران نام نهاد. سعی میشود به سمت مسئلهای حرکت شود و آن جامعه به سمت ما حرکت میکند و در این دو سویگی در حال رفتوآمد هستیم و جای مشخصی در این بین وجود ندارد که بر فرض بگوییم خیریهها باید کنار گذاشته شوند؛ چراکه نهادهایی هستند که از این جامعه در برابر هجمههای عجیب و غریب که این سالها زیاد هم شده حمایت میکند. وقتی تورم افزایش پیدا میکند طبقات متوسط به سمت طبقات فقیر ریزش میکنند و معلوم نیست چه اتفاقی برای طبقات فقیر میافتد. جامعهی حامیان، بانیان، خیرین و کمککنندگان هم دستشان تنگتر میشود. دگرخواهی در هر شکلی که دارد انجام میشود فقیرتر و کوچکتر میشود و آدمهای زیادی به امان خدا سپرده میشوند اما میل به دگرخواهی میتواند منجر به نتایج ناهنجاری شود که اساسا متعارض است با آن چیزی که در پی آن بودهایم. این جمله وبر است که آنچه مهم است فقط نتایج خواسته شما از آنچه میچینید نیست نتایج ناخواستهایست که برای آن میچینید یعنی باید برای هر دوی اینها خود را آماده کرده باشید. 8 حوزه اصلی در این کار پژوهشی یافت میشود که اگرچه درباره دارالاکرام است اما چون این کار کیفی بوده و امکان تعمیم نظری دارد، میتوان در خیریههای دیگری نیز دنبالهی آن را یافت؛ کما اینکه بعد از این سال در خیریههای دیگر هم دیده شد: یکی تکرار سیاست امداد یا توانمندسازی. هدف خیریه دارالاکرام توانمندسازی است. حرکت کردن به سمت جامعه محروم با هدف افزایش سرمایهی اجتماعی و تحصیلی به واسطه اینکه آن افراد از آن حوزه خارج شوند و امکان تحصیل را بیایند ولی شفافیت مالی مجموعه منجر به این شد که همانطور که خیریه به مرور گسترده میشود به نوعی نقش واسطهگری را ایفا کند.
مشخص کردن مسیر حمایت توسط حامیان باعث میشود جامعه دنبال نوع نگاه خود در خیریه بگردد؛ یعنی جامعه حامی از کسی حمایت کند که خود ارجح میداند نه لزوما بر اساس تجربه و دانشی که خیریه در پس همه این سالها به دست آورده است. نکته دوم این است که خیریه شکلی بین دوگانهسازی و همراهی بین سه مرجع مهم داشته باشد: جامعه حاکمیت و مرجعیت. حاکمیت در تمام این سالها تلاش کرده که بین مرکزیت و حاشیه بین اقوام با هم مرزگذاری کند و این به معنای محرومیتزدایی کاملا سیاستگذاری شده است؛ یعنی کردها و ترکهایی که باید محروم بمانند؛ مناطق مرزیای که باید محروم بمانند و این مرزکشی از یک طرف خیریه باید به سمت فرانژادی بودن و فراملی بودن فرااعتقادی بودن حرکت کند و از طرف دیگر باید به این سمت حرکت کند که این افراد را تحت پوشش قرار دهد و بالاخره حاکمیت در برابر این حرکت قرار میگیرد کما اینکه مسائل جدیای هم در این میان بوده است. از طرف دیگر خود این مرزکشی با جامعه باعث شده تمایل جامعه به سمت حمایت از ایرانی و همنژاد و همدینش باشد.
فاصلهگذاری با مرجعیت در تمام این سالها سابقهی طولانیتری نیز دارد و پافشاری بیشتری نیز روی آن شده و این هویتگرایی مذهبی است که اولویتبندی میکند بین خودی و دیگری؛ حتی در رویکرد مرجعیت از یک طبقه اشراف برخورداریم.
بنابراین یک جایی مجبور است که با جامعه همراهی کند تا مکانیزم مالیاش به هم نخورد و نیز به خاطر منشوری که دارد، مجبور است عقاید و میلها را پس بزند و این دوسویگی را در این نقطه میشود واضح متوجه شد.
عنوان سوم این پژوهش رفع محرومیت یا بدبختگرایی است؛ به محض اینکه خیریه از حالت چهره به چهره تغییر میکند و به فعالیت مجازی روی میآورد، در حقیقت جامعه میخواهد تصویر خود از محرومیت را به خیریه تحمیل کند؛ یعنی هر چه فرد بدبختتر و بیچارهتر باشد، بیشتر مورد حمایت مددکاران واقع میشود؛ مثلا مددکار میگوید مددجویی که در تهران فرش دارد مبل دارد چرا باید به کپرنشینی که مبل و فرش و غذا ندارد اولویت داده شود؟ بنابراین این رویکرد مددکارانه و استفاده از مددکار غیرحرفهای کمکم خیریه را به این سمت میبرد که در حقیقت آسیب هر چه بیشتر میشود فراموش میشود که محرومیت در موقعیت تعریف میشود. محرومیت لزوما فاصله از طبقه متوسط شهری نیست و بر اساس آن موقعیت اجتماعیای که فرد در آن قرار میگیرد اهمیت مییابد. آنچه در اینجا سر بر میآورد همان انسان فایدهگرایی است که در دگرخواهی سعی میشود در راستای پاسخ به تعارض از آن فرار کنیم. در راستای چه معنایی؟ اینکه فرد حمایتگر بر اساس فاصلهای که فرد محروم از موقعیت اقتصادی دارد، به او کمک میکند و فرد محروم هم بر اساس فاصلهای که از آن منفعت اقتصادی دارد، خود را لایق این خدمت میداند و باز برخلاف آنچه خیریه باید به دگرخواهی و نسبت جامعه و فرد بپردازد، یک انسان فایدهگرا بیرون میآید.
سهگانه اثرگذار مددکار، نیکوکار و حامی، همانطور که توضیح داده شد، بر این روند تاثیر میگذارد و مددکار و حامی بار فرهنگی خود را از اتفاقی که میافتد به خیریه میآورند و حاملان ارزشهایی هستند که منجر به شکلگیری روند آتی خیریه میشود و به سمت شهرهای کوچکتری هدایت میشود و اگر مددکاران به خانهی کسی بروند که کف آن خانه فرش پهن نیست او را نسبت به بچهای که در حاشیه شهر تهران زندگی میکند اما در خانهاش فرش پهن است در اولویت دوم قرار میدهند.
همبستگی خیریه در میان همبستگی عام و خرد پنجمین عامل است؛ با این عنوان که خیریه تحت منشوری که دارد، تمایل به نگاه عامگرایانه دارد ولی جامعه حامیان و مددکاران و همراه با پولی که تزریق میشود، باورها و جهت دهیها نیز وارد خیریه میشود.
آخرین مجموعه خیریه در مسیر نو یا بازگشت به هویتگرایی است تحت این عنوان که همانطور که در وقف حبس به عین و حبس به ماهیت/ منفعت مواجهیم. در وقف مشخص میشود که چیزی که وقف میشود در کجا و توسط چه کسی و چقدر استفاده شود؛ در حقیقت واقف مشخص میکند که آن اتفاق چطور و چگونه بیفتد.
ماهیت اجتماعیای که در بیرون روی میدهد تحت هیچ شرایطی خوب یا بد توصیف نمیشود، بلکه یک توصیف ضخیم میتواند اتفاق بیفتد که در بهترین حالت بگوید که در کجا ایستادهاید و چرا این اتفاق میافتد و چگونه میتوانید مداخله اجتماعی داشته باشید لذا موضوع نقد مثبت یا منفی مطرح نیست. توصیف درست و دقیق از یک پدیده اجتماعی از طریق توجه به کلیت آن مطرح است.
پرسش و پاسخ:
- چرا اقبال عمومی به انجام کار داوطلبانه کمتر است اما پرداخت پول از سوی نیکوکاران راحتتر صورت میگیرد؟
- از دو جهت میتوان به این پرسش پاسخ داد: یک سو سازمانهای مردمنهاد هستند و در سوی دیگر مددجوهایی که کمک را دریافت میکنند. یکی از مشکلات در دارالاکرام این است که وقتی به خانوادهها مراجعه میشد تا دانشآموزی بورسیه شود خیلی مورد اقبال واقع نمیشد؛ چراکه جامعهی مددجو به قدری به دریافت کمکهای معیشتی و ارزاق عادت کرده بود که مطرح کردنِ امکان و ارتقای آموزشی یک بحث فرعی و ثانویه تلقی میشد. به واسطهی انقلاب صنعتی و سیاسی و تجربههایی که اتفاق میافتد از جمله تجربهی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، گویی که تعریف انسان به تعریف انسان اقتصادی تقلیل پیدا میکند؛ انسان در دورهای اینگونه تعریف میشد که به دنبال کسب حداکثر سود است و کل نظام جهانی اقتصاد لیبرالیسم بر این اساس شکل میگیرد که شما انسان اقتصادی هستی و به دنبال به حداکثر رساندن سود خود هستی و رضایت تو در این امر محقق میشود. هم جامعهی مددجو و هم مددکار به دنبال به حداکثر رساندن سود خود هستند. محوریت مسئلهی اقتصاد و انسان فایدهگرا منجر به این میشود که منظومهی فکری ما ما را به این سمت سوق بدهد که به دنبال به حداکثر رساندنِ آن مسئلهی اقتصادی باشیم.
همبستگی اجتماعی هیچگاه نمیتواند نباشد؛ بلکه میتواند کاهش پیدا کند یا به عکس خود تبدیل شود؛ یعنی منجر به گسترش بیاعتمادی شود که خودش یکی از شاخصههاست (در میان دو شاخصهی همبستهساز و گسیختهساز). اما نبود و کمبود همبستگی اجتماعی مثل خیلی از مسائل دیگر در ایران خیلی متعارض عمل میکند.
جامعهی ما به دلایل گوناگونی امکانِ اعتمادِ کلان را از دست داده است و به جمعهای خرد و خانوادگی و دوستی و آشنا بیشتر اعتماد میکند؛ شاید فکر کنید اینها در راستای هماند اما اینها عکس هم عمل میکنند؛ یعنی هر قدر شاخصهی اعتماد خرد افزایش پیدا کند؛ یعنی جامعه نسبت به شاخصهای اعتمادِ کلان بدبین است.
- دلیل اینکه شما در این پژوهش از اصطلاح خیریه استفاده کردید و نه انجیاو چیست؟ وقتی یک سازمان بشردوستانه کاری برای یک جامعهی محلی میکند سناریوی خروج برایش مهم است؛ آیا بزرگتر شدن پناهجوهای این نهاد نشان موفقیت آن است؟ شما در مطالعه این خیریه به عنوان یک نهاد مدرن، چقدر ترجمان این موضوع را دنبال کردهاید؟ دارالاکرام یا نهادهای مشابه چقدر تلاش میکنند که شاخص موفقیت خود را افزایش دانشآموزان تحت پوشش معرفی کنند یا اینکه بالعکس تعداد خانوادههایی است که تحت حمایت دارالاکرام، شرایطی برایشان ایجاد شده است که خود بتوانند از پس خودشان برآیند؟
– اشکال گوناگونی از رفتار دگرخواهانه در جامعهی مدرن وجود دارد: سمنها، انجیاوها و کسبوکارهای اجتماعی. من سراغ خیریه رفتم؛ نهادی که هویتبخشی به آن از طریق صبغهی مذهبی صورت میگیرد که این موضوع را هم در عنوان دارالاکرام میشود یافت و هم در منشور و هم در ارزشهایی که در خیریه تعریف میشود. خیریه بودنش به این برمیگردد که در محوریت آن امر نیکو به عنوان یک امر مذهبی است و مدرن بودن آن به این برمیگردد که خیریه تحت عنوان نهاد نوینی که ما در 150 سال گذشته تجربهاش کردهایم و نمیبینیم که یک سری آدم دور هم جمع شده باشند و بدون هدف مشخصی، کاری انجام بدهند. سازمان منشور، اساسنامه، هیات امنا و کادر دارد و کادر آن مشخصا دستورالعمل دارد. دارالاکرام یک خیریهی سنتی نیست یک نهادِ مدرن است.
در پاسخ به اینکه میل به گسترش چه تاثیری در نهاد خیریه میگذارد؟ فکر میکنم یکی از نقاط تفاوت انجیاو با خیریه همین است؛ با رشد خیریه اعتمادسازی عمومی هم اتفاق میافتد؛ یعنی وقتی خیریه شعب بیشتری دارد و دانشآموز بیشتری را بورسیه کرده است ارتقای خیریه تحت تکثر و گستردهتر شدنش اتفاق میافتد و برخلاف اصل مهم انجیاوها هدف و محتوای اولیه ممکن بود که قربانی کمیت شود و آنچه در پیشنهادهای پژوهش مطرح شد این بود که چقدر به بخش ترخیص پرداخته شده است؛ یعنی آیا هدف توانمندسازی تحصیلی منجر به توانمندسازی تحصیلی شده است؟ یا اگر شده در چه جامعهای بوده است؟ یعنی میان جامعهای که وارد خیریه و آن جامعه توانمندی که از خیریه خارج میشوند چه نسبتی برقرار است؟ و اما در این مورد خاص باید گفت خیریهها اساسا موفقیت را در تکثر و شناخته شدن تعریف میکنند و شما میتوانید این را در انواع مختلف دیگر خیریه در تهران نیز مشاهده کنید که هر چه بزرگتر شدهاند توانستهاند حمایت مالی بیشتری دریافت کنند و حمایت مالی بیشتر منجر به این شده است که بتوانند شناختهشده تر بشوند.
3. آیا میان کار سازمانهای مردمنهاد و خیریهها همپوشانی وجود دارد؟
خیریه برای حفظ حیات اجتماعی خود لاجرم به سمت جامعه حرکت میکند ولی جامعه وقتی که به سمت خیریه حرکت میکند خالی حرکت نمیکند و بار فرهنگی و اجتماعی خود را نیز با خود میبرد و این نکته مهمی است ولی آنچه شما بخش خاکستری نام نهادید بخش مهمی است. اینکه چرا اصلا خیریهها افزایش پیدا میکنند پرسشی است که پاسخهای گوناگونی دارد. از وقتی که در این سطح بیاعتمادی نسبت به سازمان اوقاف در ایران اتفاق افتاد، اساسا به جای اینکه مردم مال خود را وقف کنند تبدیل به خیریه کردند. یکی از دلایل افزایش خیریهها این بود که باز همان صبغه دینی و مذهبی دارد کار خیر را در اسم خیریه انجام میدهد ولی با توجه به اینکه وقف یک چشمانداز اجتماعی دارد، رویکرد جمعی وقف منجر میشود که خیریه به سمت سمن نیز حرکت کند و یک پیچیدگی نهادی که لزوما مرزگذاری مشخصی بین آنها نمیشود قائل شد اتفاق بیفتد.
دکتر میراحمدیزاده: دو بحث حقوقی و اجتماعی در اینجا وجود دارد: دارالاکرام سال 93 و 92 موسسه فرهنگی دارالاکرام نام داشته است، ولی چون بر اساس قوانین موجود، اگر اسم خیریه در آن نباشد تمام درآمدهای آن مشمول مالیات میشود، ما در سال 92 حدود 360 میلیون تومان مشمول مالیات شدیم و تنها راه معافیت از مالیات تغییر نام به خیریه بوده است وگرنه یک سازمان غیرانتفاعی تلقی میشد که باید مالیات پرداخت میکرد. از منظر اجتماعی دارالاکرام بین خیریه و سمن در رفتوآمد است مثل خیلی از جاهای دیگر؛ یعنی اگر مجموعهای فرهنگسازی کند و در کنار کمک، پیشگیری و توانمندسازی نیز کند، یک سازمانِ مردمنهاد است؛ در جایی که پول می دهد و دستگیری میکند، حالت خیریه پیدا میکند. ما در مجموعه دارالاکرام این دو حالت را داریم هم کمک میکنیم و هم تلاش میکنیم؛ البته شعب بیشتر درگیر این موضوع هستند. همین جلسات خیر و خرد یا بسیاری از کارهای دیگر مثل توانمندسازی مادران یا همین هدف ما که آموزش و جلوگیری از ترک تحصیل دانشآموزان میباشد موضوعیست که هر سازمان مردمنهادی میتواند به هر روشی آن را دنبال کند؛ لذا خطکشی میان اینها از لحاظ حقوقی کاملا مشخص است، اما از نظر اجتماعی، شکل مجزایی وجود ندارد و بین این دو در حال رفتوآمد است.
5. من فکر میکردم تمایز میان خیریه مسئله محور/ توسعه محور و صدقه محور این گونه است که یک مجموعهای با یک دغدغه به دنبال تحقق اهداف اولیهاند و هر چه این خیریه بزرگتر میشود بوروکراتیکتر میشود و روی اجزایش نمیتواند تسلط پیدا کند و آنها مسیر خود را میروند که سوی دیگرش این است که هر چه بزرگتر میشود حامیان بیشتری پیدا میکند و دیگر نمیتواند نسبت به آنها حساس نباشد چراکه هر لحظه ممکن است حامیانش را از دست بدهد. حتی اگر اصلا به خودش هم فکر نکند به جامعه هدفش که فکر میکند میبیند که ممکن است همه چیز را از دست بدهد و نتیجهی محتوم آن بزرگ شدن است. واقعا آیا این نتیجه محتوم است و مسیری وجود ندارد که این گام طی نشود و این اتفاق نیفتد؟ هر چه خیریه فرهنگیتر باشد و دیگر فقط خیریه گروه هدف خود نباشد بلکه انجیاو حامیانش هم باشد تا آنها هم رشد کنند و دغدغه حامیانش نیز رشد کند و جامعه به سطحی از مدرنیزاسیون برسد که بتواند میان نگاه سنتی و مدرن خود جمع کند تا ادبیات مدرن شکل دینی پیدا کند و در جامعه دینی پذیرفته شود، شاید این مسیر که گفتید طی نشود و با رویکرد فرهنگی آن نهاد این موضوع کنترل میشود.
– در متن پژوهش به این کار پرداخته شده است. من به این دوگانه سنتی و مدرن قائل نیستم. میتوانیم از جامعه مدرن حرف بزنیم اما نمیتوانیم از جامعه سنتی حرف بزنیم لذا نمیتوان گفت ما در یک خطی قرار داریم که این خط قرار است که مدرنتر شود و در این جامعه مدرنتر قرار است خصلتهایی که از آن فرار میکنیم متبلورتر شود. جامعه مثل یک پیچ یا کلاف است و دور خود می پیچد و در جاهایی با خود مواجه میشود و تغییراتی در این مواجهه به وجود میآید که قبلا در آن خط فرضی ما اتفاق نیفتاده است اما درباره کار پژوهشی من فقط افزایش کمیت پلتفرم به مهربانی یا شعب منجر به این نشده است بلکه دلایل دیگری هم وجود داشته که بخشی از آن اجتنابناپذیر است ولی بخشی از آن قابل پیشگیری است. بخشی از آن این بود که مطالعه خاص کوچکتری روی شعبه تهران انجام شد. تفاوت این شعبه با سایر شعب در این بود که از مددکار متخصص استفاده میکرد این زمین تا آسمان بین خیریه تهران با مابقی شعب تفاوت ایجاد کرده بود. اتفاقا حلقه گمشده همین استفاده از تخصص سر جای خود است؛ برای مثال وقتی مددکار حرفهای به منزل دانشآموز میرفت مثل فرد تربیتنشده حواسش به این نبود که فرش زیر پای دانشآموز چیست یا در یخچال آنها گوشت و مرغ هست یا نه؛ مددکار تربیتشده یک رفتار را رصد میکند. در بازدید میدانی معلوم شد که یم دانش آموز سه سال د ریک مقطع مانده بود و از طرف ستاد مرکزی این اصرار وجود داشت که این دانشآموز از چرخه حمایت خارج شود و این مددکار بود که اوتیسم را در آن کودک تشخیص داده بود؛ یعنی مددکار حرفهای میتواند تشخیص دهد که این کودک آن کودکی نیست که باید از چرخه حمایت خیریه خارج شود و او را در چرخه حفظ میکند. یا مددکار حرفهای بدون اینکه یخچال فریزر دانشآموز را چک کند با چک کردن دفترچه بیمهی دانشآموز متوجه فقر آهن او میشود. آنچه از سرنوشت محتوم جلوگیری میکند این است که رشد یک مجموعه باید با تخصصی شدنش همراه باشد و این آن چیزی است که از آن گریزی نیست و اتفاقا بحث نظری من مبتنی بر نظر دورکیم هم منطبق بر همین است. رویکرد مددکار میتواند جلوی هجمه اجتماعی به سوی خیریه را هم بگیرد. بالاخره برای اینکه جامعه حامیان از دست نرود حرف شما درست است اما هر قدر که جامعه به سمت فروپاشی و بحران اقتصادی حرکت میکند جامعه حامیان اصرار بیشتری دارند بر اینکه پول آنها در مناطق محروم هزینه شود؛ اما خیریه میتواند بر اساس منشور خود روی یک سری از اصول پافشاری کند یعنی نقش واسطهگری صرف را ایفا نکند و از نقش واسطهگر بیرون بیاید و عاملیت پیدا کند. ممکن است حامی را در آن لحظه از دست بدهید، اما از آن سرنوشت محتومی که به آن اشاره کردید فاصله بگیرید.
6. در تایید صحبت شما باید گفت مسئله فقط سنتی بودن مطرح نیست؛ حتی حامی مدرن هم دغدغههایی را مطرح میکند که مغایر با منشور است مثلا به دنبال حمایت از کودکی با چشمان آبیست.
شما در این امر نخبهگرایی را هم میبینید؛ دانشآموزی که معدلش کمتر است اتفاقا بیشتر نیاز به حمایت دارد، چون دارد از چرخه تحصیل بیرون میافتد؛ در حالی که تمام این نکات نژادی و حتی مسئله جنسیت در میان حامیان مطرح میشود؛ به این صورت که پسرها به نسبت بیشتر از دختران مورد حمایت از سوی حامیان واقع میشوند. بنابراین خیریه تبدیل به یک نهاد مدرن شده است، اما حساسیتهای تخصصیاش را پیدا نکرده است.
7. اگر از دل فرمایشات شما نکاتی را استخراج کنیم بحث شما رفتن به سمت تخصصگرایی و در اولویت قرار دادن محرومترینهاست؟
مسئله من این است که شما میان محرومیت و بدبختی تفاوت قائل شوید؛ محرومیت یک مسئلهی نسبی است. ممکن است در منزل یک دانشآموز که مادرش کارگر نظافتی بوده و از طریق کار در منازل مختلف دارای وسایل زندگی شده است فرش و مبل و ماشین لباسشویی دیده شود و شما تصور کنید که آنها حداقلهای زندگی را دارند؛ بنابریان کپرنشین را نسبت به او در اولویت قرار دهید؛ در حالی که وضعیت کودکی که در کلانشهر زندگی میکند و آسیبهایی که او را تهدید میکند چه بسا مبرمتر و فوریتر باشد. بدبختگرایی میگوید تو چقدر با طبقه متوسط شهری فاصله داری؛ بنابراین هر قدر این فاصله بیشتر باشد، تو لایقتری برای اینکه کمک را دریافت کنی؛ در حالیکه یک نگاه متخصص مددکارانه با بدبختگرایی سراغ فرد نمیرود و مشخصا بر اساس وضعیت فرد، سراغش میرود مسئله فاصله با طبقه متوسط شهری نیست مسئله موقعیت و خطراتی است که فرد را در موقعیت خودش تهدید میکند؛ بنابراین ممکن است کودکی که فرش و ماشین لباسشویی دارد نسبت به کسی که تمکن مالی کمتری دارد، در اولویت بیشتری قرار بگیرد.
استفاده از مددکار حرفهای؛ مطالعه جدی روی ترخیصشدههای خیریه و نیز به تعویق افتادن سن ترک تحصیل موضوعات مهمی است که باید مطالعه شود. تعویق در ترک تحصیل دستاورد ارزشمندی است که دارالاکرام داشته است. اما آیا روی این هم کار شده است که این کودک در کنکور هم میتواند شرکت کند؟ اگر در کنکور شرکت کرد، آیا شبکه روابط و موقعیتش منجر به ایجاد شغل هم میشود ؟ پایگاه اجتماعیاش را تغییر میدهد؟ یکی از بحثها دسترسی است؛ مثلا زمانی تحصیل میتوانست فرصتی باشد برای تغییر موقعیت و پایگاه اجتماعی. دارالاکرام نیز در دوره اصلاحات یعنی سال 80 شکل گرفته است؛ اما آیا در مختصات 1402 هم تحصیلات منجر به تغییر شرایط و موقعیت میشود؟ این تحصیل چه چیزی را تغییر داده است؟ اتفاقا به جای اینکه تمرکز را روی تحت پوشش قرار دادن بگذاریم، باید تمرکز کنیم روی دانشآموزانی که ترخیص شدهاند و شرایط آنها را بررسی کنیم.
8. فیلترهای زیادی برای انتخاب دانشآموزان وجود دارد از جمله فیلتر معدل و جنسیت که از سوی حامیان مورد توجه قرار میگیرد. آیا این فیلترها نادرستاند؟
- به این ویژگیها در علوم اجتماعی ویژگی زمینهای گفته میشود یعنی امکان ندارد که جنسیت مد نظر قرار نگیرد و این یک خصلت جمعی است. موضوع این است که این فیلتر نباید مورد انتخاب حامی باشد. اگر حامی به شفافیت مالی و کاری شما اعتماد دارد، پس به تشخیص شما نیز باید اعتماد کند که مبتنی بر تجربه، تخصص و اولویتهای شماست. اساسا این فیلترها برای این گذاشته میشود که طبقهبندی شود؛ یعنی تمام این برچسبها اولویتساز و فیلترکنندهاند.
دکتر میراحمدیزاده: حدود 80 درصد حامیها به صورت آفلاین وارد موسسه میشوند. 75 تا 80 درصد دانشآموزان را سازمان به حامیان معرفی میکند؛ گرچه اولویت سازمان این است که افراد از طریق سامانه به مهربانی وارد شوند.