موسسه خیریه دارالاکرام، حامیِ آموزشِ بیش از 7500 دانشآموز بااستعدادِ در معرضِ خطر ترکِ تحصیل از سراسر ایران، با بیش از دو دهه فعالیت در حوزهی خیر موثر و ماندگار، چهاردهمین نشست خیر و خرد را با هدف تولید ادبیاتِ کنشِ خیر موثر در جامعه و با حضورِ اردشیر منصوری، پیوهشگر، استاد دانشگاه و عضو پيوسته انجمن اخلاق در علوم و فناوري با بررسی موضوع بایستههای نیکوکاری برگزار کرد.
سلسله نشستهای خیر و خرد در پیِ ترویجِ گفتمانِ خیرخواهی موثر است؛ خیرخواهیهایی که منجر به بازتولید فقر در جامعه نشود و کرامت انسانی را خدشهدار نکند. خیر و خرد در پیِ ارائهی روایتی اخلاقی و انسانی از زیست دغدغهمندانه و کنشگرانه است که آبادی، زیبایی و آگاهی را به صورت مستمر خلق کند.
ویدئوی نشست:
فایل صوتی نشست:
نشست چهاردهم نیز با طرح پرسشهای زیر برگزار شد:
- آیا اهتمام خیریهها به رفع حوائج نیازمندان، مستلزمِ تنبلیِ حاکمیت یا حتی مددجویان در انجام مسئولیت ذاتی خود و رفع فقر به صورت اساسی و نیز پاسخ درست به نیازهای اساسی شهروندان میشود؟
- چگونه اهتمام به عمل خیر موجه و سازنده است؟ آیا نیت خیر به تنهایی برای موثر بودن عمل خیر کافیست یا در دنیای پیچیدهي امروز برنامهریزی سنجیده، علمی و حرفهای در فعالیتهای نیکوکارانه ضروریست؟
منصوری با اشاره به این پرسش اساسی که چرا باید کار خیر کرد، افزود: آیا کار خیر سودمند و واجب و لازم است یا وابسته به علایق افراد است؟
منصوری کار خیر را کاری معرفی کرد که از طریق آن با بذل مال، جان یا جسم و جان منفعتی به دیگری میرسد.
وی با طرح این پرسش ادامه داد که آیا اخلاقا کمک به دیگری واجب است؟ و در پاسخ گفت: در موضعگیری اخلاقی 3 موضع وجود دارد: حداکثرگرایی اخلاقی، حداقلگرایی اخلاقی و اعتدالگرایی اخلاقی.
وی در ادامه گفت: مینیمالیستهای اخلاقی شروط لازم برای اخلاقی بودن را 6 شرط سلبی معرفی میکنند: قتل نکن؛ دزدی نکن؛ دروغ نگو؛ خلف وعده نکن؛ تقلب نکن؛ ستم روا مدار.
منصوری گفت: با افزودن احسان به این لیست وارد جرگه ماکسیمالیست اخلاقی خواهید شد.
ماکسیمالیستهای اخلاقی معتقدند برای رفع رنج از دیگری تا جایی که میتوان باید تلاش کرد؛ به طوری که بقای خودت به رنج نیفتد. کسانی مثل پیتر سینگر که خداناباور هم هست بر این باورند که اگر میتوانی با اهدای عضوی از بدنت هم به زندگی ادامه بدهی، باید این کار را بکنی.
اگر شما به عنوان یک ارزش بنیادین ذهنی بگویی هر دو جانی با هم برابرند کافیست با یک محاسبه ساده ریاضی به این نتیجه برسی که اهدای یک کلیه از سوی تو به فردی که بدون آن میمیرد واجب است چرا که تو دو کلیه داری.
از منظر لیبرتارینها در نظام جهان دو گروه ضعیف و قوی وجود دارد و مریضها و ضعیفها باید از چرخه خارج شوند اما وقتی نهادهای خیریه به این گروه کمک میکنند در واقع دارند در چرخه طبیعی اختلال ایجاد میکنند. تمام تمرکز لیبرتارینها بر این است که ستم بر کسی روا نکنند و اتفاقا در این سیستم فرد ضعیف در صورتی بقا پیدا میکند که شایستگی به دست آورده باشد و لیبرتارینها معتقدند خیریهها در واقع اختلال در روند طبیعی هستند.
از منظر دیگر مارکسیستکمونیستها معتقدند کار به اندازه توان و مصرف به اندازه نیاز باید باشد و کار دولت این است که جلوی مصرف بیش از نیاز و تنبلی افراد را بگیرد.
لیبرتارینها با دولت مخالفند و آن را شرِّ نالازم معرفی میدانند؛ در حالیکه لیبرالها دولت را شرِّ لازم میدانند.
لیبرتارینها اصولا با مالیات مخالفند چه رسد به کار خیر؛ چرا که معتقدند مالیات یعنی از داراها بگیر و به ندارها بده.
این دو گروه میگویند خیریهها وظیفه دولتها را سبک میکنند؛ در حالی که این وظیفه دولت است که آبادانی، عدالت و توزیع منصفانه ایجاد کند؛ بنابراین خیریهها یا مزاحم دولت هستند یا تنبلکننده دولت.
با وجود تمام این نظریهها بیش از 7 هزار خیریه در آمریکا بررسی عملکرد شدهاند و یا در انگلستان دولت به کارآفرینانی که درصد معینی از سود خود را صرف خیریه کرده باشند بخشودگی مالیاتی میدهد.
پرسش این است که با همه این توضیحات چرا کار خیر؟
آیا حذف ضعفا در عالم انسانی کار میکند؟ آیا شهود بنیادی ما این نیست که حتي اگر کسی با مشکلی مادرزادی متولد شده باشد، به خاطر استعدادهایش باید فرصت شکوفایی پیدا کند؟
داروینیستهای نیکوکار میگویند در کلونی شامپازهها و گنجشکها هم نیکوکاری هست. به نظر میرسد هم برای فرد و هم برای نسل پرواداری و حفاظت و از ایگوی خود بهدرآمدن حمایتی میآورد که در گونههای دیگر هم هست؛ بنابراین گونهها صرفا برای بیشینه کردن لذت خود تلاش نمیکنند.
به اصطلاحِ جان رالز، فيلسوف، پسِ پردهي جهل است که تصمیمها منصفانه است. پسِ پردهي جهل یعنی وقتی که روانی هست ولی هنوز جسمی برای آن روان وجود ندارد و قرار است این روان وارد یک جسم شود. در حالتِ احتمالِ برابر قرار است روانها به جسمها وارد شوند. حال اگر تو در این مرحله قرار بگیری، تمایل داری سیاه بشوی؟ برده بشوی؟ مرد بشوی؟ زن بشوی؟ در پس این پردهي جهل آیا دوست داشتی که شهادت تو نصف شهادت مرد کار کند؟ دیه تو نصف دیه مرد کار کند؟ اگر همین پرسش را به خدمت نیکوکاری دربیاوریم، باید بپرسیم آیا برابری خوب است؟ جان رالز در کتاب «عدالت به مثابه انصاف» به این پرسش پاسخ میدهد.
منصوری با طرح این مثال ادامه داد که خودت را به جای بچهای بگذار که در روستایی دورافتاده در جنوب كشور زندگی میکند و نفت را از زیر پای او استخراج کردهاند و به بچهای در شمال شهر تهران دادهاند؛ در حالیکه به لحاظ استحقاق، فرقی بین آنها وجود ندارد؛ اما بر اساس یک نابرابریِ لحظهی تولد یکی از این دو برخوردار است و دیگری نابرخوردار؛ بنابراین اگر درصدی از پول خود را به یک نابرخوردار میدهی، لطف نمیکنی بلکه حقِ او را به او میدهی.
آدمها بلافاصله پس از تولد دارای حق برابر هستند، اما بلافاصله پس از تولد در شرایط برابر نیستند و این تبعیض از لحظه تولد اتفاق میافتد و اکتسابی نیست.
تنها رفعکننده مشکل نابرابری در جامعه تخصیص منابع مالی نیست. دستاوردهای سیاسی فردی نیکوکار و مددجو مهم است.
تجربهي بشر نشان داده است که دولت ماکسیمال به سوی فساد میرود؛ بنابراين اگر عقلانیتِ یک جامعه بپذیرد، دولت باید امنیت عمومی و رفاه حداقلی را تامین کند و امور اقتصادی اجتماعی و فرهنگی را به مردم واگذار کند. شناساییِ مصادیق فقر و منابع برای رفع فقر و تخصیص متوازن کار پیچیدهایست. دولت این کار را بهتر انجام میدهد یا مردم؟
در ثروتمندترین حالتِ فروش نفت با وجود بهترین کارشناسان هم این حجم از تبعیض وجود دارد.
در دنیای امروز ثروت 8 نفر معادل ثروت 50 درصد از آدمهای دنیاست. چالش نابرابری دو تا پرتگاه دارد.
غمِ دیگری بنیادی در ما دارد که نمیدانیم در عقل است یا احساس. دیوید هیوم میگفت بنیاد آن در احساس است و معتقد بود عقل بردهی احساس است.
بعد از مرگ هیوم مشخص شد که او بخشی از حقوق خود را به یک فرد فلج میداده است و هیچکس تا زمان حیاتش از این کار او خبر نداشت.
چه معتقد بر ارجحیت احساس باشیم چه عقل، چرا نیکوکاری؟
نیکوکاری را میتوان مبتنی بر منافع اجتماعی یا ناظر بر منافع فرد توضیح داد.
بر اساس نظرسنجیهای موسسه لگاتوم و گالوپ که در نظرسنجیهای جهانی کار میکنند، در سال 2013 از بین 136 کشور دنیا نسبت بین احساس خوشبختی و عمل خیر را سنجیدند در 22 کشور همبستگی کامل دیده شد؛ یعنی کشورهایی که در آنها رفع فقر صرفا وظیفه دولت نیست و به این نتیجه رسیدند که به لحاظ سیاسی دولت اقتدارگرا ضد دموکراسی است. از نظر مددجو نیز حق خیر بیشتر وقتی نصیبش میشود که نهادهای سنجیده غیردولتی پای کار بیایند.
احساس رضایت و معنای زندگی برای شهروندیست که از سر اختیار به مددجو کمک کند و بازی او صرفا بازی انباشت نباشد.
در نظام تعلیم و تربیت خوب است که خانواده از بچگی به فرزند خود بیاموزد که پول توجیبی خود را روزانه دریافت نکند؛ ابتدا درصدی از پول خود را در کار خیر صرف کند؛ سرمایهگذاری را بیاموزد؛ پسانداز و مصرف را بیاموزد و 3 بازی دیگر با پول خود بکند. این بچه در بزرگسالی میتواند احساس یأس، اضطراب، سرخوردگی و ازخودباختگی نميکند؛ چراکه پرداخت سهمِ خیر را از کودکی آموخته است.
این آموزهها برای بزرگسالان هم وجود دارد؛ بزرگسالی که آزِ او پایان ندارد و از جذب لذت میبرد. این موجود هم از کمکِ پنهانی احساس شادیِ روانی بیشتری تجربه میکند و شادکامی و رضایت از خود را تجربه خواهد کرد.
به علت ضيق وقت پاسخ به پرسش دوم يعني نسبت دين با امر خير به جلسات آتي موكول شد.
اما منصوري در پاسخ به پرسش سوم و اينكه که چگونه کار خیری را انجام دهیم که به ضد خود تبدیل نشود؛ چراكه ممکن است کاری بر اساس نیت خیر باشد اما در معنا غیرِ خیر باشد. گفت: اگر به چگونه کار خیر کردن نپردازیم، ممکن است به فجایع زیادی منجر شود.
وي افزود: منابع نامحدود و نیازها بسیار فراتر از آن است. تخصیص بهینه منابع در امور خیریه این ضرورت را به وجود میآورد که خیریه خیریهها به وجود بیاید تا سنجیده بخشیدن را بیاموزد. اين خيريهي خيريهها نیازهای دنیا را رصد و اولویتبندی میکند تا گردآوری و تخصیص منابع سنجیده باشد.
منصوري براي اين موضوع ليستي از راهحلها را پيشنهاد كرد:
- توجه به چالش خیریهها
- انحراف سازمانی
- ناتوانی در جذب کمکهای بالقوه
- هزینهکردِ غیربهینه
- ردّ پایِ ریا در عرصهي شخصی و سوء استفادهي جناحی
- نابلدی در تعامل با همقطاران
- تعامل با دولت
- توجه به اهميت ریزشهای درونسازمانی، مدیریت انجیاو، حفظ سرمایههای داوطلب و ارتقای تدریجی مهارت کارکنان اصلی و نيز نیروهای داوطلب.
منصوری به تقویت ارزشهای بنیادی در افرادی که در خیریهها کار میکنند تاکید کرد و با معرفی کتاب «در مسیرِ شخصیت» از نشر طرح نو سخنان خود را پایان داد.
شیرمردانند در عالم مدد
آن زمان کافغانِ مظلومان رسد
بانگِ مظلومان ز هر جا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق میدوند
آن ستونهای خللهای جهان
آن طبیبانِ مرضهاي نهان
محض مهر و داوري و رحمتند
همچو حق بيعلت و بيرشوتند
اين چه ياري ميكني يكبارگيش
گويد از بهر غم و بيچارگيش
مهرباني شد شكاري شيرمرد
در جهان دارو نجويد غير درد
هر كجا دردي دوا آنجا رود
هر كجا پستيست آب آنجا رود
مولانا