مهتاب محمدی
در بیانیهی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان آمده است: در طول تاریخ، جنگها بیش از همه بر افراد بیگناه و کودکان تأثیر گذاشتهاند؛ آنهایی که هیچ ارتباطی با انگیزههای رهبران کشورها ندارند؛ آنها پیش از همه و طولانیتر از همه رنجِ جنگ را متحمل میشوند. وقتی کودکان در کشوری در حال جنگ هستند، حتی زمانی که از زخمهای جسمشان بهبود مییابد، از آسیبهای شدیدتری رنج خواهند برد.
همچنین در این بیانیه آمده است که ادبیات، بهویژه ادبیات کودکان، این قدرت را دارد که آینده را تغییر دهد و به نسلهای بعدی بیاموزد که تخریب نکنند، بلکه مذاکره کنند، زیرا هیچ چیز مخربتر از جنگ نیست اما گاهی فاجعه فراتر از اینهاست؛ آنگاه که مرزهای حماقت بشر بیانتها میشود، آیا دیگر از دست ادبیات کاری برخواهد آمد؟
این روزها که در شبکههای مجازی، نمایش باشکوهی از کشتار بیامان کودکان در غزه را مشاهده میکنیم، بدون شک، تکههایی از این جنگِ عریان و بیرحم به خانههایمان آمده است.
تماشای این تصاویر، بیآنکه قلبمان در هم فشرده نشود، بیآنکه احساس ترحم و نفرت در ما فریاد نکشد، تحمل زیادی میخواهد.
دشوار است بخواهیم احساسمان را در قالب کلمات بگنجانیم؛ فجایعی که این روزها علیه کودکان رقم میخورد قدرت کلمات را تخریب و عواطف انسانی را استثمار کرده است. چهرهی رعبآور و بیرحم کشتار کودکان دلهایمان را هزار تکه میکند و چشمانمان از تماشای بر خود لرزیدنِ آنها پر از هراس میشود؛ اما چگونه میتوانیم به جای مشاهده و بازنشرِ تصاویرِ رنج این کودکان بر وجود چنین اتفاقاتی اعتراض کنیم؟
بوی ترس میآید. گویی ما با به تماشا نشستنِ رنجِ عظیم این کودکان آنها را کوچک شمردهایم.
رنج رنج است؛ صرفنظر از اینکه چه کسی آن را تجربه میکند و سکوت در برابر مشاهدهی رنج کودکی که از ترس به خود میلرزد، دیگر چیزی از احساسات انسانی باقی نمیگذارد.
بشر توانایی خارقالعادهای برای دانستن و ندانستن همزمان و نیز برای خودفریبی دارد. حال که دروازههای جهنم اینگونه به سرعت باز شدهاند به راستی، در میانهی این جنگ و ویرانی، حقیقت کدام است؟ همه میدانیم که کودکان حقیقتاند.
انتخاب شما خدمت به قدرت است یا خدمت به حقیقت؟
ما انسانها عموما قدرت را بر حقیقت ترجیح میدهیم.
با اینکه امروز نومیدانه دست روی دست گذاشتهایم، اما خوب میدانیم که با وجود چنین کشتار بیرحمانهای، امید به داشتن جامعهای که در آن حقیقت بالاتر از قدرت قرار بگیرد، آرزویی است که برآورده شدنش امری محال مینماید.
این مسئولیت همهی ماست که زمان خود را صرف کشف واقعیات کنیم و برای نجات جانِ حقیقت گامی اندک برداریم و حقیقت چیزی نیست جز مهربانی؛ حقیقت چیزی نیست جز کودکان.
و اما ابرقدرتها با کشتار کودکان میخواهند چه داستانی از خود را تا ورای افق مرگشان امتداد دهند؟ و چه ادبیات ملموسی از خود را در این جهان به جای بگذارند؟
آنها با حماقت دروازههای جهنم را به روی معصومیت گشودهاند که حاصلی ندارد جز اینکه به سرعت جهان را به جای نامهربانتری مبدل سازد.
سیاست با جهانِ کودکان هم مانند صفحهی بازی شطرنج رفتار میکند، اما معادلات جهان بسیار پیچیدهتر از بازی صفحهی شطرج است.
فارغ از هر گونه جانبداری سیاسی، چگونه قومیتهایی که خود را ابرستارهی تاریخ بشریت میپندارند و با خودستایی خود را در مرکز عالم میبینند، اینگونه بیرحمانه به کشتار کودکان کمر بستهاند؟!
حتی پستاندارانی مثل گرگها، میمونها و دلفینها هم در میانهی بازیهایشان قوانین منصفانهای برای خود دارند؛ توله گرگی که تولهگرگ دیگر را محکم گاز بگیرد از بازی در جمع تولهگرگها محروم میشود؛ شامپانزهها هم بر اعضای ضعیفتر گروه خود احترام میگذارند و بوزینهها هم نه تنها از اعضای ضعیفتر گروه خود سوءاستفاده نمیکنند، بلکه به آنها کمک میکنند.
اما انسانها دارند چه بر سر حقیقت، اخلاق و عدالت جامعهی انسانی میآورند؟
اگر آدمها درست تصمیم میگرفتند، منازعات ابرقدرتها هم میتوانست به طور صلحآمیزی حل شود؛ جوامع مردمنهاد انسانی این روزها چگونه میتوانند از کودکان در برابر حماقت بیانتهای آدمبزرگها حمایت کنند؟
چگونه میتوانند ملتها و فرهنگها و مذاهب را وادار کنند تا کمی واقعگرایانهتر و متواضعتر دربارهی جایگاه واقعیشان در جهان بیندیشند.
مفاهیم صلح و صلحطلبی خود به خود ایجاد نمیشوند و تک تک آدمبزرگها باید برای ایجاد آن تلاش کنند.
تامین حس امنیت درونیِ کودک است که منجر به صلحدوستی او میشود، همانگونه که جنگ و جنگافروزی از عدم تامین حس امنیت کودک برخاسته است.
کودکی که نمیداند آیا غذا خواهد داشت یا نه، آیا کسی مراقبش خواهد بود یا نه، احساس امنیت نمیکند و طبیعتا، احساس صلح درون او رشد نخواهد کرد و این حسِ عدمِ امنیت به تدریج خود را به صورت جنگافروزی در ساختارهای کلان اجتماعی نشان خواهد داد.
کودکی که موشک بر سر او میبارد چگونه میتواند پیامآورِ صلح و آشتی در جهان باشد؟!
کودکان را ببینیم؛ دیدن کودکان و کودکی، آغاز صلح است و نیز پایان جنگ.